شاه پرک






نذر فرهنگی ...

به وقتِ آخرین نیمه‌ی شعبان قرن :))

موضوعات: تصاوير  لینک ثابت
[شنبه 1400-12-28] [ 11:08:00 ب.ظ ]

شصت ...

در پویشِ هایکو کتابِ غدیر که با مشارکت

 بَرایا(فروشگاه اینترنتی کتاب) و نویسنده‌ی جوان: فائضه غفار حدادی

برگزار شد، شرکت کردم، یکی از برندگان شدم و جایزه‌ام: کتابِ “شصت".

کتابی که روایتِ مادرانه‌ی “مرضیه اعتمادی” است از تلاش‌های خود و پدرِ زینب برای نگه‌داشتن زینبی که دو ماه زودتر بدنیا آمده بود ولی سرنوشت‌ش متفاوت‌تر از بسیاری نوزادان نارس بود و همه‌ی دکترها قطع امید کرده بودند.

هرچند در سراسر این کتاب، شاهد مادری هستیم که به فرزندش عشق می‌ورزد و از او مراقبت می‌کند.

ولی برای من سخت بود و گاه درد آور و این سنگینی نه بخاطر واژگان سخت و ثقیل بلکه بخاطر سرنوشت نویسنده‌ی کتاب.

کتاب کم حجم است ولی بخاطر این سنگینی، خوانش‌ش برایم چند ماه زمان بُرد.

‌‌

✍? برشی از کتاب

 « زندگی قرار نیست همیشه خوب و بی‌دردسر باشد اما ما قرار است همیشه خوب زندگی کنیم … 

نمی‌دانستم صبر آدمیزاد انتها ندارد. به وسعت رنج، صبرت زیاد می‌شود. آدمیزاد به اندازه رنج‌هایش کش می‌آید . این را زینب به من یاد داد .

على گفت: باید حواسمون باشه رمز موفقیتمون توی این امتحان سه چیزه : 

«شکر»، «صبر»، «تلاش».

 شکر خدا توی سخت‌ترین لحظه‌ها . 

صبر به هر چی که خدا برامون خواست

 و تلاش برای نجات زينبمون. 

اصلا بیا اسم رمز بگذاریم برای خودمون. تا خسته شدیم و شکایت کردیم ، به هم بگیم شصت ! »

موضوعات: تصاوير, معرفي كتاب  لینک ثابت
[پنجشنبه 1400-12-26] [ 02:18:00 ق.ظ ]

به وقتِ انگیزه ...

 چند ماهی است نمی‌نویسم، اصلا وقتش را ندارم، کلی کار سرم ریخته بود، هر چند در ذهنم کلی خط‌خطی کرده ام.

 

اما وقتی به پیشنهادِ پدر یکی از نوشته‌هایم را سرِ کلاس نگارش خواندم دلم برای نوشتن تنگ شد، دلم پر کشید برای نوشتن.

 

خلاصه وقتی که برای اولین بار در گفتگوی صوتی بعد از اینکه همه‌ی دانش‌آموزان، انشاءهای خود را خواندند و ده دقیقه از وقت کلاس مانده بود؛ دل به دریا زدم و خواندم.

 

 ابتدا به دانش‌آموزان‌م نگفتم نوشته‌ی خودم است.

 

فقط گفتم منتظر نظراتِ شما هستم.

 

 دخترها خیلی خوششان آمده بود.

 

 آخر کاری وقتی گفتم: این هم نوشته‌ی من در مورد کریم آلِ طه، دوست داشتم همان لحظه دَر بروم. خجالت می‌کشیدم.

 

 انگار به دانش‌آموزان شُک وارد شده بود.

 

یکی یکی سوال می‌پرسیدن:

 

_خانم، نوشته خودتان است؟ _خانم، واقعا؟ .‌‌‌‌‌….

 

وقتی که تایید دوباره‌ی مرا دیدند، ذوق‌زدگی چشمان‌شان از صدای شادشان مشخص بود.

 

و دلم غنج رفت برای نوشتن و حسِ شیرینِ بعدش…..

 

 امیدوارم این جلسه،

 

 انگیزه‌ای مجدد باشد برای نوشتنِ خودم و 

 

دخترها هم عاشق نوشتن شوند. 

 

 

موضوعات: شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک, شاه پرک و مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1400-12-22] [ 06:34:00 ب.ظ ]

پری‌دخت ...

کم‌حجمی این کتاب و خوانشِ شعرها و ترانه‌های نویسنده‌ی کتاب “حامد عسکری"، در گزینش‌ش برای خواندن در روزهای پایانی سال، بی‌تاثیر نبود. 

یک کتاب جمع و جور ۱۴۰ صفحه‌ای با طراحی جذاب و فونت‌های جالب.
? “پری‌دخت” با زیر عنوانِ “مراسلات پاریس طهران” به نثر قاجار و برخواسته از خیالِ نویسنده،‌ شامل ۴۰ نامه‌ی عاشقانه است مابین سیدمحمودی که پاریس به یادگیری طبابت مشغول است و پریدختِ ساکن در محله‌ی پامنار طهران.

 در کنار این شرح فراق‌ها، گاه گذری هم به مسائلِ سیاسی و اجتماعیِ عصر مشروطه می‌شود.
 با اینکه نثر و زبانِ کتاب قاجاری‌ست ولی شیرین، روان و دلپذیر است و در پایان کتاب، شاهدِ لغت‌نامه‌ی مختصری برای آشنایی با برخی کلمات هستیم.?
داشتن ۲ بوک مارک متصل به کتاب که قابل جداشدن می‌باشد و سوراخ کوچکِ بالای کتاب، از ویژگی‌های جالب طرحِ کتاب است.
 این کتابِ دلنشین، ارزشِ خواندن دارد و گزینه‌ی خوبی برای هدیه دادن می‌باشد.?

موضوعات: معرفي كتاب, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
[شنبه 1400-12-14] [ 03:33:00 ب.ظ ]

طلوع روز چهارم ...


‌مدتی بود این کتاب را تهیه کرده بودم ولی فرصتی برای مطالعه نداشتم تا اینکه بالاخره فرصتی ساختم. :)
کتاب طلوع روز چهارم به قلم 《 فاطمه سلیمانی ازندریانی》، با زبانی روان و شیرین به نحوه‌ی ولادتِ مولود کعبه می‌پردازد و از لحظه‌ی شکافته شدن دیوار کعبه هنگامِ ورود مادر گرانقدر ایشان، شروع می‌شود.

در ادامه، همراهی چهار زن بهشتی با خانم “فاطمه بنت اسد” را روایت می‌کند و خواننده شاهدِ مادرانگی‌های این چهار زن آسمانی در قالبِ داستان‌های تو در تو و جذاب است.
این اثر شگفت‌انگیز به شیوه ای روایی نقل شده و برای علاقه‌مندان به ادبیات داستانی مذهبی مناسب است.
✍? برشی از کتاب
 ” چگونه باور کنم روشنی درون خانه را و وسعت گرفتن دیوارها را؟ آیا به راستی این زن هاجر است؟ هاجر مگر برده نبود؟ برده ای سیه چهره! آیا در بهشت رنگ از رخسارش برگشته و گندم گون شده؟ هر چهار نفرشان وقاری گران سنگ دارند همچون شاهزادگان؛ اما هاجر همچون ملکه ای می خرامد. ملکه ای که گویی سال ها بر اریکه قدرت تکیه زده و بر سرزمینی حکم رانده و لشکری گوش به فرمان داشته. اگر خود نمی گفت که هاجر است گمان می کردم که او بلقیس است، همسر سلیمان نبی. اویی که بر سرزمین صبا حکم رانده و فرمانروایی کرده. اما این زن هاجر است، کنیز ساره. هاجر کنیز بوده و این گونه فخر و فخامت دارد، ساره، بانوی او، چگونه زنی بوده؟ شاید به پاداش آن مشقت که در حیات دنیایی خود داشته در بهشت تاج بر سرش نهاده اند. بهشت؟ آیا به راستی او هاجر است و از بهشت آمده؟ بر خود نهیب می زنم: « فاطمه! در قدرت حق، تردید مکن! » “ 

موضوعات: معرفي كتاب, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
[سه شنبه 1400-11-26] [ 10:41:00 ب.ظ ]