سينماگردي با دوست ::)) | ... |
با تعريف هايي كه از فيلم شده بود، خيلي مشتاق تماشايش بودم. هرچند در اين اواخر به حدي نقد خوانده بودم كه كم مانده بود عطاي ديدنش را به لقايش ببخشم. اما بالاخره فيلم#شبي_كه_ماه_كامل_شد را در#سينما_شمس_خوي تماشا كردم. فيلمي كه با تماشايش متوجه گذشت زمان نبودم و بعد از اتمام، فهميدم بيش از 2ساعت است كه به نظاره نشسته ام.
بعنوان يك بيننده عادي، نظرم رو بازگو مي كنم.
در فيلم، سير تبديل يك مرد عاشق پيشه به يك فرد جاني، قابل تشخيص است.
سير ابتدايي فيلم، آرام بود و كند و تا آخر، هر آن منتظر عمليات فوق انتحاري بودم و انتظار صحنه هاي خشونت بارتر را داشتم البته با توجه به فيلم هايي كه قبلا ديده بودم و تصويري كه از اين فيلم در ذهنم ساخته بودم. هرچند دوست عزيزي كه همراهم بود، در چند صحنه دستانش را سپر چشمانش كرده بود كه خاطرش آزرده نگردد و من وظيفه توضيح دادن دادنش را با كمال ميل انجام مي دادم.
در نهايت، فيلمي كه ابتدايش يك عاشقانه ي آرام بود، با يك تراژدي تلخ، خاتمه مي يابد.
چند ساعتی است،به ميزان قسي القلب بودن برخي آدميان، فكر مي كنم….
پ.ن1: خرابي گوشي موبايلم و در دسترس نبودنش، سبب گردید، عكسي گرفته نشود و بخاطر اينكه متن بدون عكس را دوست ندارم، عكسي از صندلي هاي رزرو شده مي گذارم.(هرچند صندلي هايمان كمي متفاوتر شد.)
پ.ن2:متشكرم از دوست عزيزم كه دعوت مرا پذيرفت.
[چهارشنبه 1398-05-23] [ 11:31:00 ب.ظ ]
|