غافلگیریِ رفیق
غافلگیریِ رفیق

تا حالا کسی را غافلگیر نکرده بودم، نه.. دقیق‌تر بگویم، کسی را بدین شکل غافلگیر نکرده‌ام، خصوصا یک دوست جان را.

سه سال بود که در فکر غافلگیر کردن در روز تولدش بودم ولی هر سال اتفاقی می‌افتد که نمی‌شد. 

تا اینکه امسال تصمیم گرفتم هر طور که شده، کاری بکنم.

کلی برنامه و طرح ریخته بودم.

ایده‌هایی در فکرم بود ولی بخاطر مسائلی به سرانجام نرسید.

وقتی آن ایده‌ها را مرور می‌کردم کلی ذوق مرگ می‌شدم.

تصور می‌کردم و قند توی دلم آب می‌شد.

بالاخره با کلی ذوق و شوق، کادویی گرفتم در کنار یک یادگاری.

پیام فرستادم و دعوتش کردم به کافه‌ایی.

و اصلا به روی خودم نیاوردم که روز تولدش است.

استرس داشتم که نکند بفهمد، نکند کاری برایش پیش بیاید و کنسل کند و کلی نکند‌های دیگر.

باورتان نمی‌شود اگر بگویم شب قبلش، بخاطر انواعِ فکرهایی که در سرم رژه می‌رفت، دائم دچار خواب و بیداری می‌شدم و نتوانستم خواب درست و حسابی داشته باشم. 

بالاخره طبق قرار قبلی، آمد دنبالم، وقتی سوار ماشینش شدم، شروع کردم به اجرای برنامه.

 کارت پستال دیجیتالی را که قبلا آماده‌اش کرده بودم، به گوشی‌اش فرستادم.

صحبت‌های عادی داشتیم تا رسیدیم داخل کافه. 

بعد از انجام سفارش‌، اول از کارت پستال شروع کردم و سپس نوبت رسید به دادن کادو و یادگاری.

استرس داشتم که نپسند ولی ذوق‌زدگی و شادی‌اش، خوشحالم کرد و آرام شدم.

بعد از کلی عکس و صحبت، با رفیق جانم خداحافظی کردم.

خدا را شکر کردم که یک روز عالی و خاطره انگیز برایم ثبت شد.

در این روزها، نیاز اساسی داشتم به این حجم از شادی.

قدردانی‌اش، طی چند روز بعد، حالِ دلم را اساسی خوب کرد، هر چند به هیچ وجه انتظارش را نداشتم.

با اینکه در چند سال آشنایی و دوستی که با هم داشتیم سلیقه‌هایمان متفاوت بوده، در سر مسائلی با هم اختلاف نظر داشتیم ولی قدرت دوستی و دوست داشتن بر همه ی این‌ها چربیده و نخواسته‌ام و نمی‌خواهم این رشته دوستی در هیچ شرایطی بگسلد.

راستش از خودم تعجب می‌کنم منِ تو داری که در مقابل داشتنِ دوست صمیمی مقاومت عجیبی داشتم، کمتر از ۵سال است با حضورش، معنای رفاقت و صمیمیت را می‌فهم.

محبتش یک جورِ خاص در دلم افتاده و در کنارش حس خوبی دارم.

دقیقا نمی‌دانم چرا بسیار بسیار زیاد دوستش دارم…

شاید تا آخر عمر هم نخواهم فهمید که چرا این اندازه او را دوست دارم ولی به قولِ عزیزی که بهم گفت:"باید این سوال را تمام کنی، دوستش داری چون دلت می‌خواد، برای احساس و عشق نباید سوال مطرح بشه. چون آدم بخاطر فضیلت‌ها جلب میشه و بعدش فقط اونه و اون…”

واقعا معتقدم که نگه داشتن دوستِ خوب، هنر بزرگی است.

و شیرین ترین لحظه‌ها، وقتِ بودن با دوستان خوب است.

خیلی دوست دارم قدر دوستی با او را دانسته و خاطره های خوب بسازیم و دوستی مانایی در کنار هم تجربه کنیم.

نمی‌دانم روزگار و سرنوشت چه بر سر ما و دوستی‌مان خواهد آورد ولی به احترامِ چندین سال حالِ خوب، و لحظات و روزهای نابی که دوست داشتم قاب بگیرم و تافت بزنم تا همین‌گونه بمانند، این پست را به یادگار اینجا می‌گذارم.

موضوعات: تصاوير, شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک  لینک ثابت
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(4)
4 ستاره:
 
(1)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
5 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
4.8 stars
(4.8)
نظر از: نورالهدی [عضو] 
5 stars

چه قد حال دلم خوب شد با خوندن این پست

1399/05/07 @ 05:02
نظر از: نورالهدی [عضو] 
5 stars

چه قد حال دلم خوب شد با خوندن این پست

1399/05/07 @ 05:00
پاسخ از: ترنم [عضو] 

خدا رو شکر ..چه خوب که خوشتون اومد.. متشکرم

1399/05/07 @ 17:50
نظر از: زینب درانی [عضو] 
4 stars

برایتان دوستی پایدار آرزومندم….. منم این حس رو نسبت یکی تجربه کردم و هنوزم این رو نسبت بهش دارم ولی….

1399/05/06 @ 15:37
پاسخ از: ترنم [عضو] 

متشکرم…چه خوب..ان شاءالله اون ولی… بهتر بشه..

1399/05/07 @ 17:49
نظر از: دختری از قبیله آفتاب [عضو] 
5 stars

خدا قسمت نه از این رفیقا
دوستیتون پایدار
سلام عالی بود به منم سر بزنید

1399/05/06 @ 13:23
پاسخ از: ترنم [عضو] 

سلام..متشکرم…چشم.حتما

1399/05/07 @ 17:48
نظر از: طوباي محبت [عضو] 
5 stars

چه حس خوبی:)
ایشالا که همیشه بهترین لحظه‌ها رو با دوستان تجربه کنین
دوست خوب یه نعمته واقعا!

1399/05/03 @ 09:50
پاسخ از: ترنم [عضو] 

متشکرم:)
سلامت باشید…

1399/05/04 @ 12:19


فرم در حال بارگذاری ...