شاه پرک






نخل و نارنج ...

اکثر کتاب هایی که خوانده ام، اول کتاب را خوانده ام و بعد نویسنده را شناخته ام.
این بار برعکس شد.
با تعریفی که از کتاب شنیده بودم علیرغم اینکه برخی نظرات نویسنده کتاب برایم غیرقابل هضم هست و در مواردی مخالف هستم، اما به خود نهیب زدم، این بار ماقال دیگری از من قال را در نظر بگیرم.
هرچند، روزی که کتاب به دستم رسید هم زمان بود با اتفاقات و حواشی دیزی دورهمی، و دوباره  میخواستم شروع نکرده پایان بدهم به مطالعه این کتاب. اما با این تفاسیر، کتاب “نخل و نارنج” وحید یامین پور را30خرداد 98 شروع کردم.
دو فصل اول مرا دوباره وسوسه به کنار گذاشتن این کتاب می کرد ولی صبوری پیشه کردم و ادامه دادم و اول تیر ماه تمامش کردم.
کتابی که روایتگر گوشه هایی از زندگی نامه ی یکی از درخشان ترین ها در علم و تقوا، شیخ مرتضی انصاری(مرجع تقلید و یکی از نوادگان جابربن عبدالله انصاری‌)، هست.
البته روایتی که ملال آور نیست و جذابیت خاصی دارد.
در این کتاب، گوشه هایی از سفرها، هجرت ها، سختی های این عالم بزرگ، بگونه ای جالب روایت شده است.
پیشنهاد می کنم اگر فراغتی حاصل گردید، حتما مطالعه کتاب را در اولویت قرار دهید.

برش هایی از کتاب:
- در هر راندنی کشش و دعوتی نهفته است.
- نیت کن. زهد به نیت نیاز دارد. اگر بدون نیت باشد زهد نیست بلکه حسرت داشتن است در نداری.
- پرهیز پر پرواز او بود. با خود عهد کرده بود مذاقش را باطعم چیزی که برای زنده ماندنش ضرورتی نداشت، آشنا نکند. با هر چشیدن جدیدی، خواهش جدیدی متولد می شد و در هر خواهش جدیدی، ذلت جدیدی نهفته بود.
- فقر، فخر است؛ ولی تا وقتی انتخاب شود و اظهار نشود. وقتی که اظهار شود، هم فقر است و هم ضعف.

1561928295k_pic_adfeddfa-80a0-4003-9b64-7a570175c042.jpg

1561928291k_pic_e86ef458-7df1-457f-801a-ff2f1b877966.jpg

1561928289k_pic_2c54d544-883a-4434-8e1d-ed5fce57a952.jpg

موضوعات: معرفي كتاب, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-04-16] [ 05:11:00 ب.ظ ]

قلم ...

​#شاه_پرک_نوشت  از وقتی یادم می آید؛ می نوشتم، اما نه در حد #تولیدی و #به_قلم_خودم. فقط در حد نوشتن از روزمرگی ها و خاطرات روزانه. ?  ره آوردش، چندین چند دفترچه که مخفی میکردم تا کسی خاطراتم را نخواند، اما از تیررسِ دیدگانِ برادرانم در امان نمی ماند و پیدا میکردند و با صدای بلند چند خاطره را می خواندند ? و من چقدر خجالت می کشیدم.? و این اتفاق بارها تکرار می شد. ?  تا اینکه روزگار سپری شد و عشقم به نوشتن بیشتر گردید ولی نمیدانستم از چه بنویسم، برای چه بنویسم. بخاطر چه کسی بنویسم. فقط این را میدانستم که باید بنویسم. بخاطر حالِ دل خودم هم که شده بود به این نوشتن نیاز داشتم. ?  در گذر زمان با دوستان نویسنده کوثرنتی آشنا شدم. با تشویق دوستان، بارها نوشتم و خط خطی کردم… ?  بعد از نوشتن، مشکل دیگری که برایم پیدا شد، جرائت نداشتن برای ارائه نوشته ها بود، که باز هم دوستان، تنهایم نگذاشتند و کمک کردند تا بر این ترسم هم فایق بیایم و کم کم نوشته ها را برای بررسی فرستادم. ? حالا که چند نوشته ی دست و پا شکسته دارم، نمی دانم چرا ولی حسی شبیه حس مادرانه به آن ها دارم.? مثل بچه های نداشته ام، دوستشان دارم. ?  هر روز که از سختی روزگار به تنگ می آیم، به نوشته هایم سر می زنم و بارها بارها، آن ها را می خوانم. و چند برابرِ حسِ لذت بخشِ بعدِ نوشتن، بعد از خواندنِ نوشته ها، سراغم می آید. ?  دوباره به کمکِ دوستانِ نویسندهِ کوثرنتی نیاز دارم تا به نوشته هایم‌ رنگ و لعابی بدهم برای بهتر دیدن، بهتر شنیدن، بهتر بازگو کردن و بهتر زندگی کردن. و خلاصه کلام.. #روز_قلم مبارک باد بر تمام دوستانی که در #نهضت_تولید_محتوا فعالن و بارها و بارها از #تولیدی ذهن و قلم هایشان، استفاده ها برده ایم. قلم هایتان نویسا باد دوستان. #نون_والقلم_و_ما_یسطرون

موضوعات: شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک  لینک ثابت
[جمعه 1398-04-14] [ 12:39:00 ب.ظ ]