شاه پرک






تک تیر‌انداز ...

اولین فیلمی که امسال نظاره‌گر بودم، فیلم سینمایی تک تیرانداز به کارگردانی علی غفاری بود.

راستش روز اولی که در یکی از روزهای بهاری در تلویزیون پخش شد، اطلاع نداشتم و ناراحتی‌ام را به افرادی که دیده بودند و به من خبر نداده بودند، علنا اعلام می‌کردم.

ولی شبی که از زیرنویس شبکه ۱ دیدم فردا پخش می‌شود، از خوشحالی و تعجب، چشم‌هایم کم مانده بود ۴ تا شود؛ و علاوه بر اینکه به اعضای خانواده اطلاع دادم که یادتان باشد، خودم هم زنگ گوشی موبایلم را برای زمان پخش، در حالت هشدار قرار دادم و به دوستان هم اطلاع‌رسانی کردم.

این فیلم گوشه‌هایی از زندگی تاثیرگذارترین تک تیرانداز دفاع مقدس، شهید عبدالرسول زرین  را به تصویر می‌کشد.

فردی که در بین نیروهای خودی به گردان تک‌نفره و در بین نیروهای عراقی، به صیاد خمینی مشهور بود.

بر طبق برخی گفته‌ها از روی دفترچه‌ی شخصی‌اش، ۲ هزار عراقی  و در نقل دیگر هم ۳ هزار نفر از بعثی‌های عراقی را را از پای در آورده است.

هر چند نقدهایی به این فیلم و نحوه‌ی روایت‌ پردازی‌اش وارد شده است ولی قصه‌ی جذاب و شیرینی را به تصویر می‌کشد و ارزش حداقل یک‌بار دیدن را دارد.

موضوعات: شاه پرک نوشت, معرفي فيلم  لینک ثابت
[شنبه 1400-04-19] [ 01:20:00 ب.ظ ]

قلم ...

​#شاه_پرک_نوشت  از وقتی یادم می آید؛ می نوشتم، اما نه در حد #تولیدی و #به_قلم_خودم. فقط در حد نوشتن از روزمرگی ها و خاطرات روزانه. ?  ره آوردش، چندین چند دفترچه که مخفی میکردم تا کسی خاطراتم را نخواند، اما از تیررسِ دیدگانِ برادرانم در امان نمی ماند و پیدا میکردند و با صدای بلند چند خاطره را می خواندند ? و من چقدر خجالت می کشیدم.? و این اتفاق بارها تکرار می شد. ?  تا اینکه روزگار سپری شد و عشقم به نوشتن بیشتر گردید ولی نمیدانستم از چه بنویسم، برای چه بنویسم. بخاطر چه کسی بنویسم. فقط این را میدانستم که باید بنویسم. بخاطر حالِ دل خودم هم که شده بود به این نوشتن نیاز داشتم. ?  در گذر زمان با دوستان نویسنده کوثرنتی آشنا شدم. با تشویق دوستان، بارها نوشتم و خط خطی کردم… ?  بعد از نوشتن، مشکل دیگری که برایم پیدا شد، جرائت نداشتن برای ارائه نوشته ها بود، که باز هم دوستان، تنهایم نگذاشتند و کمک کردند تا بر این ترسم هم فایق بیایم و کم کم نوشته ها را برای بررسی فرستادم. ? حالا که چند نوشته ی دست و پا شکسته دارم، نمی دانم چرا ولی حسی شبیه حس مادرانه به آن ها دارم.? مثل بچه های نداشته ام، دوستشان دارم. ?  هر روز که از سختی روزگار به تنگ می آیم، به نوشته هایم سر می زنم و بارها بارها، آن ها را می خوانم. و چند برابرِ حسِ لذت بخشِ بعدِ نوشتن، بعد از خواندنِ نوشته ها، سراغم می آید. ?  دوباره به کمکِ دوستانِ نویسندهِ کوثرنتی نیاز دارم تا به نوشته هایم‌ رنگ و لعابی بدهم برای بهتر دیدن، بهتر شنیدن، بهتر بازگو کردن و بهتر زندگی کردن. و خلاصه کلام.. #روز_قلم مبارک باد بر تمام دوستانی که در #نهضت_تولید_محتوا فعالن و بارها و بارها از #تولیدی ذهن و قلم هایشان، استفاده ها برده ایم. قلم هایتان نویسا باد دوستان. #نون_والقلم_و_ما_یسطرون

موضوعات: شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک  لینک ثابت
[جمعه 1398-04-14] [ 12:39:00 ب.ظ ]

دکتر بازی ...

​روز جمعه بود، برای تغییر روحیه و طبق قرار هفتگی، همراه۲خانواده دیگر به باغ مان رفتیم. چون هوای بیرون سرد بود و مادران همیشه نگران، اجازه خروج از اتاقِ باغ را به بچه ها نمی دادند و این بچه ها هم از یکجا نشینی کلافه شده بودند، طبق معمول☺فکری به سرم زد.? از کیفِ جادویی خود که مخصوص روستاس? و پُر از کاغذهایی است که تنها یک رویشان قابل استفاده می باشد، دفترچه پزشکی توجهم را جلب کرد و به بچه ها پیشنهاد دکتر بازی دادم و به نوبت هر کداممان دکتر، مریض، منشی، پرستار می شدیم و دکترها نسخه هایی می نوشتند با خطِ خوانا و به زبان کودکانه و خلاصه برای مدتی موجبات شادی و خنده فراهم گردید.?? در حین بازی، پدر گرامی یادشان آمد که چند روزی است دفترچه پزشکی اش را که برای کاری از مکان مخصوصش برداشته و روی میز گذاشته بود، نیست.? و در این لحظه، برادر دهه ۸۰یم، دست بکار شد و همین که دفترچه را به دستش گرفت، با خنده شیطنت آمیزی گفت:همینه.? ولی من حرفش را جدی نگرفتم و گوشم بدهکارش نبود، اما چشمتان روز بد نبیند‌، خودش بود؛ دفترچه ی پدر.? اما در کیف من کنارِ دفترچه های منقضی شده و کاغذهای باطله چکار می کرد؟? فهمیدم حتما در خانه تکانی ها، بخاطر رنگ و روی رفته ی دفترچه، گمان کرده ام یکی از دفترچه های قدیمی است که از کیفم بیرون افتاده و برگردانده بودمش داخل کیف.? بعد از کلی نوش جان کردن نیش و کنایه های حاضرین که از هر طرف به سوی ما بازیکنان دکتر بازی، بی رحمانه پرتاب می شد،?? پدر، برگه های پزشکی به خطِ ما پزشکان امروز را جدا کرد و تحویلمان داد? عکسی از آن ها گرفته ام و به رایگان در اختیارتان می گذارم.? القصه، اگر روزی، روزگاری به سرتان زد که با بچه های خودتان یا بچه های فامیل، دکتر بازی انجام بدهید، اول، همه جای دفترچه را به دقت وارسی نمایید تا به سرنوشت ما، دچار نشوید. از ما گفتن بود، خود دانید.?

ادامه »

موضوعات: طنز, شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک  لینک ثابت
[شنبه 1398-01-17] [ 05:30:00 ب.ظ ]