شاه پرک






نقطه عطف‌های زندگی۱ ...

نمی‌دانم مواردی را که در ادامه می‌آورم می توان نقطه عطف زندگی نامگذاری کرد یا نه ولی این را خوب می‌دانم که این اتفاقات، در مسیر زندگی‌ام تاثیر گذار بوده اند:

اولین مورد: ورودم به حوزه علمیه و آشنایی با دوستان ناب، که دنیای جدیدی فرا رویم باز کرد، بیراه نیست بگویم زندگی ام به قبل و بعد از آن تقسیم می شود….

مورد بعدی که توجهم را جلب می‌کند:غیرحضوری خواندن سطح۳ که با همه سختی‌ها و سختگیری‌هایی که بود، ولی ارزشش را داشت. برنامه‌های خوب فرهنگی این سطح، خصوصا شرکت در کلاس‌هایی که کم کم داشت برایم به فراموشی سپرده می‌شد، آشنایی با دوستان که جرئت نوشتن به من دادند و تشویقم کردن تا از نشان دادن مطالبم نترسم و دلمشغولی‌های ذهنم را بدون ترس بر روی کاغذ بیاورم.

مورد دیگری که به نحوِ زیادی به مسیر زندگی‌ام جهت داد، شرکت در کلاس‌های زبان اسپانیایی بود که به برکت مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه خواهران، توفیق حضور و شرکت در این کلاس‌ها را داشتم.

حال باید برای تشکر از این کار بسیار مهم، اولا قدر بدانم، دوما تلاشم را فراتر کنم تا دنیای تازه‌ای که فرا رویم باز شده، به بیراهه نرود.

موضوعات: شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک  لینک ثابت
[شنبه 1398-11-05] [ 04:30:00 ق.ظ ]

نقطه عطف های زندگی ام ...

​داشتم صفحات نت را می‌گشتم، وقتی به صفحه‌ی یکی از دوستان عزیز و فرهیخته رسیدم، 

چون حضور در اینستا را برای خود محدود کرده‌ام، چند خط ابتدایی را خواندم و از بقیه متن با خوانش سرسری عبور کردم، 
و در انتها لایک(همان احسنت خودمان) گذاشتم و اسکرین شاتی(همان عکس از صفحه)گرفتم تا در وقت مناسب، متن را بخوانم و اگر باب میلم نبود، لایکم را پس بگیرم.

دقیقه‌ای نگذشته بود که دیدم این دوست خوبم، پیامی فرستاد و گفت، لایک نمی خواهم؛ جواب بده، حداقل برای خودت.

نشستم با خودم برای یافتن نقطه عطف زندگی‌ام.

غرق در افکار بودم که آیا نقطه عطفی در زندگی‌ام وجود دارد؟

بیشتر که فکر کردم، گفتم حداقل یکی دو تا می‌شود پیدا کرد…

دیدم این طوری نمی‌شود، باید بیشتر و بیشتر فکر کنم..‌‌

مدتی نگذشت که لیستی مقابلم دیدم‌…

………
می‌خواهم طی چند پست، با تلنگر دوستم؛ نقطه عطف‌های زندگی‌ام را بنویسم؛ تا فراموششان نکنم…

شما هم در موردش فکر کنید، نعمت‌های فراموش شده‌ی بسیاری یادتان می‌آید….

موضوعات: شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-10-25] [ 03:17:00 ق.ظ ]

حال دلتان چگونه است؟ ...

نمی دانم شما در چه حالید؟ ولی حال من زیاد خوب نیست… فقط گریه و گریه… باورم نمی شد… حس بسیار بدی دارم.. حس می کنم یتیم شدم… حس ناامنی دارم… هیچ چیز آرامم نمی کند… بی قراری خاصی پیدا کردم… تا به عکس سردار نگاه می کنم، اشک هایم سرازیر می شود…نه، تازگیا تا اسمش را می شنوم… نمی دانم مظلومیت و شهادتش مرا به گریه انداخته یا تنهایی مان، یا احساس دِینی که به او دارم، یا گم کردن راه، یا ….. خلاصه بلا تکلیفی در من موج می زند…. دوست داشتم در مراسم تشیع حضور داشته باشم، بلکم آرام می شدم ولی دوری راه… چند روزی است، شبکه های تلویزیون و اینترنت را زیر و رو می کنم بلکم سخنی، حرفی، عکسی، … آرامم کند ولی ….. آیا بعد از خاکسپاری، بعد از گذشت چند روز دیگر، بعد از چهلم، بعد از انتقام، حرف عزیزی،… خلاصه نمی دانم چگونه و کِی آرام می شوم..

موضوعات: شاه پرک نوشت  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-10-17] [ 11:16:00 ق.ظ ]

سردار دلها.... ...

سردار دلها وقتی خبر شهادتت را شنیدم، گیج و منگ بودم، در به در دنبال تکذیبه… وقتی مطمئن شدم، حس ناامنی، زیر رگ هایم دوید… گریه امانم نمی دهد… نه برای شهادتت، چرا که می دانم شهادت هنر مردان خداست و آرزوی هر مجاهدی، شهادت است. حالِ یتیمی یک امت بعد از تو، گریه ام را بیشتر می کند… سردار دلها، حیف بود که شهید نمی شدی… ولی، خیلی زود دل هایمان را محرمی کردی… #سردار_دلها #قاسم_سلیمانی #حاج_قاسم_سلیمانی #شهید #انتقام_سخت #hardRevenge #محرم #شاه_پرک_نوشت #تولیدی #به_قلم_خودم

موضوعات: شاه پرک نوشت  لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-10-12] [ 04:41:00 ب.ظ ]

شاه پرک و هایکو کتاب هایش ...

چند بار عكسِ كتاب‌هایِ روی هم چيده شده‌، را ديده بودم ولی توجهی به آن‌ها نداشتم تا اينكه با پست يكی از دوستان در يكی از شبكه های اجتماعی، با هايكو كتاب آشنا شدم و فهميدم:  هايكو كوتاه‌ترين شعر جهان و متشكل از سه بند است، و مبدع آن، ژاپنی‌ها هستند.   و هایکوکتاب، شعری است که از عناوین کتاب‌ها درست می‌شود. در آن زمان، بعد از چند دقيقه فكر‌كردن، اولين هايكوی خود ساخته را بدون ارائه در جای ديگر، فقط در ذهنم، ثبت كردم: دا يادت باشد روی ماه خداوند را ببوس. بعد از گذشت مدتی، با مطرح شدن مسابقه‌ی #هايكوكتاب در كوثرنت، همان روز اول، كتابخانه را زير و رو كردم و تمام كتاب هايی كه فكر می‌كردم به كارم می‌آيند را كنار گذاشتم و بعد شروع به نوشتن كردم و چند مورد يادداشت نمودم، هرچند در امانت بودن تعدادی از كتب و مسافرت‌های‌ كوتاه، سبب تاخيراتی شد.

پ.ن۱: بدقولي تعدادی از دوستان در برگرداندن كتاب ها باعث شد، نتوانم همه‌ی هايكوکتاب‌های خود ساخته ی بیشتری، ارائه دهم.

پ.ن2: حال و روزِ گوشه ايي از كتابخانه در حافظه ی رَمی که گم شد، به فراموشی سپرده شد.  پ.ن۳: بخاطر خرابي گوشي و چند عامل ديگر، دل و دماغي براي گرفتن عكس هاي هنري نداشتم و عكس هاي ساده پيشكش حضورتان می‌گردد. عکس۱: –دا  يادت باشد  روی ماه خداوند را ببوس.‌ ‌–پرده نشین  در محضر افلاکیان  چه بگوییم؟ عکس۲: –ترنم سرخ طوبی  نفس مطمئنه  آسمان در عزایت نیلی قباست. –بوی بهشت  خانه ای در همین نزدیکی ها  بار بگشایید اینجا کربلاست. –نفس مطمئنه  کشتی نجات  آسمان در عزایت نیلی قباست. عکس۳: –دادگستر جهان  چه بگوییم؟  چگونه دعا کنیم؟ چگونه فرج را بخواهیم؟ -حضرت مهدی فروغ تابان ولایت  -دادگستر جهان  انسان کامل. –دادگستر جهان  سوره ی بهشت  حضرت مهدی فروغ تابان ولایت. عکس۴: –من دیگر ما  یادت باشد  نماز خیرِ کلام ختم کلام. –نیمه دیگرم  قهقهه بزنیم  مثل برف آب خواهیم شد. –من دیگر ما  یادت باشد  غدیر ولایت عشق. –من دیگر ما  نیمه ی دیگرم  آسمان می خواهی بال هایت را باز کن.

موضوعات: معرفي كتاب, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-08-26] [ 08:29:00 ق.ظ ]