شاه پرک






انرژی مثبتِ آشپزی ...

اصلا با آشپزی، میانه‌ای ندارم نه این که متنفرم باشم، بلکه انگیزه‌ای از انجامش نداشتم و ندارم، و از سر اجبار آشپزی می‌کنم. هر چند همیشه احساسِ وقت تلف کنی هنگام آشپزی به سراغم می‌آید. با دیدن غذاهای مختلف، شیرینی‌ها و دسرهای رنگارنگِ ساخته دوستان، انگیزه و اشتیاقشان برای آشپزی، از خودم نا‌امید شده بودم.. یکی از دوستانم، که الان کدبانویی شده، برای بهبود حس من، گفت:"الان حست درسته تا وقتی ازدواج نکنی همین حس رو داری ولی بعدِ ازدواج دیگر حس اتلاف وقت نمی‌کنی منم همینطوری بودم، مجردی فقط ماکارونی درست کرده بودم بقیه رو بعد ازدواج خود جوش یاد گرفتم.” نمیدانم حرف و استدلالش تا چه حد درسته، حداقل برای من ولی اعیاد شعبانیه باعث شد، حداقل برای یک بار هم شده، با حسِ و انرژی مثبت، چند ساعت را اختصاص به این کار بدهم. پ.ن1: می دانم در مقابل شما، کدبانوها، کار خاصی نکرده ام ولی انرژی مثبت و خوبی از این کار گرفتم… پ.ن2: شاید یکی از نیروهای محرکه ام برای این کار، سوم شعبان بود. ? پ.ن3: به دلیل قرنطینه، تزیین با امکانات موجود در خانه انجام گرفته.  #برادر

موضوعات: مناسبت ها, شاه پرک نوشت, آشپزي های شاه پرک  لینک ثابت
[یکشنبه 1399-01-10] [ 04:52:00 ب.ظ ]

خواهرانه ...

 چند سالی می‌شود که خانواده‌ی پُرجمعیت ما بخاطر تحصیل فرزندان در شهرهای دیگر، چهار نفره شده و من مانده‌ام با برادرم. ته مانده‌های دهه شصت هستم و او آغاز‌گر دهه هشتاد. ته تغاری خانواده و یوزارسیف پدر و مادرم است. 6مهر که راهی دانشگاه در شهر دیگر شد، وقتی قدم به خانه گذاشتم؛و جای خالی او را دیدم، گریه‌ام سرازیر شد. در و دیوار خانه، پر بود از خاطرات مشترکمان. با اینکه شیطنت‌ها و سر و کله زدنمان زبانزد خانواده هست ولی حال و روز آن روزهایم، بشدت بارانی بود. تولدش بطور واضح یادم نمی‌آید ولی زمانی که به خانه‌مان قدم گذاشت، شور و حال و شادی خاصی، همراهش آورد. با او دوباره کودکی، نوجوانی را تمرین کردم. خواهرانگی کردم‌. تجربه‌های ناب و درس‌های خاصی آموختم. با اینکه مدتی زمان بُرد، اما طی یک ماه، رفته رفته به عدم حضورش عادت کردم. در تاریخ 98/8/8 وقتی من سرکار بودم و او در خانه، باخوشحالی خبر از قبولی‌اش در دانشگاهی داد که بسیار ذوقش را داشت و با اینکه در یکی از بهترین دانشگاه‌های دولتی تحصیل می‌کرد ولی منتظر اعلام نتیجه‌ی این دانشگاه بود. دیشب، او را راهی دانشگاهِ جدیدش کردیم و بازهم بغض و گریه، ول کنم نبود ولی این بار خوشحال بودم که در مکانی امن، تحصیل خواهد کرد و به آنچه دوست داشت و بخاطرش زحمت کشیده بود، رسید.

موضوعات: شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک  لینک ثابت
[شنبه 1398-08-11] [ 08:21:00 ب.ظ ]

جام جهانی در جوادیه ...

پارسال،روزی که این کتاب را برای تولد برادر دهه هشتادی‌ام می‌خریدم،‌فکر نمی‌کردم یک‌سال بعد، از سر کنجکاوی،‌بنشینم و این کتاب را بخوانم و تاحدی جذب قصه‌اش بشوم که یک‌روزه کتاب ۲۷۱صفحه‌ایی #جام_جهانی_در_جوادیه را تمام کنم.

هر چند قهرمانان داستان،بزرگ مردان کوچک هستند ولی حس میکنم باید کمی سن شان بالاتر می بود…

گاهی بعضی اغراق های این کتاب،‌ غیر‌قابل‌باور است ولی می‌توان در این کتاب،‌دوستی و صفا را به شیرینی، لمس کرد.

با این‌که، این کتاب حول محور فوتبال است و دنیای پسرانه را روایت می کند که قهرمانانش پسران۱۴ساله ی مشابه پسران دهه۶۰ی هستند، ولی خواندنش برای دختران،‌خصوصا نوجوانان خالی از لطف نیست.

موضوعات: معرفي كتاب, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-06-07] [ 10:42:00 ب.ظ ]

گوشی قدیمی ...

با اینکه حدس هایی می زنم اما نمی دانم علت اصلی اش چیست ولی خراب شد… ?
چند روزی است که خراب شده و تمام برنامه ریزی های مرا بهم زده است. نه این که فکر کنید معتاد گوشی ام…نه…
برنامه ریزی های زیادی را به آن سپرده ام. نه شماره ای حفظ کرده ام، نه رمزی تا در مواقع لزوم استفاده کنم….حالا اگر تعمیر نشود چه؟!…. ?
تعمیر کار در جستجوی عیبِ گوشی است برای تعمیر ولی فعلا ناموفق. ?
این خرابی باعث شد برای حداقلِ ارتباطات، سراغی بگیرم از گوشی قدیمی، که در کنار محاسنی که دارد..معایبش کم نیست. ?
این گوشی قدیمی مرا به یاد گذشته های نه چندان دور می برد…گذشته هایی که فعلا 7روز است در آن متوقف شده ام… ?
لیستی از مخاطبان قدیمی، جلویم رژه می روند… با دیدن پیامک های قدیمی، خاطرات جالبی برایم مرور می شوند.
حال من مانده ام و گذشته ها… ?
و بی خبری از دوستان جدیدی که شماره ای از آن ها نیست… ?
مقصرش هم خودم هستم که زیادی غرق در گوشی شده بودم و فشاری بر حافظه ام وارد نکرده بودم… ?
سه روز در هفته بصورف تلگرافی، سری به کلاس هایم می زنم آن هم با اینترنت امانتی برادر دهه هشتادی ام. ?
از کوثر نت هم دور مانده ام، گاه هشتگ #هایکوکتاب را دنبال می کنم تا ببینم آیا کسی هایکو کتاب های مرا نساخته؟؟ و خوشحالم که آن 10هایکوکتابی که من روز اول ساختم، فعلا به ذهن کسی نرسیده است و امیدوارم که نرسد تا خودم عکس هایش را بگذارم. ?
خلاصه دوستان گرامی، غرض عرض ادب و رفع دلتنگی بود ☺
باشد که با دعاهای خیر شما، گوشی صحیح و سالم به دست اینجانب برگردانده شود تا کما فی السابق از خواندن نوشته های من بی نصیب نمانید ? و در ضمن هایکوهای مرا ببینید ? . و تا یادم نرفته، تذکر بدم خدمتتان که، مراقب گوشی هایتان باشید.

1564255364image_2019_7_27-23_45_30_916_kfh_2_.jpg

1564255364image_2019_7_27-23_45_18_230_5ao_3_.jpg

موضوعات: شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک  لینک ثابت
[شنبه 1398-05-05] [ 11:54:00 ب.ظ ]


1 2