خال سیاه عربی | ... |
خودم را تنبیه کرده بودم تا دفاع پایان نامهام را انجام ندادهام، حق ندارم کتابی بخوانم. اما این خود تنبیهی و دوری از کتاب، فقط ۲ ماه دوام آورد. توفیق اجباری شد تا همزمان با دههی اول ذیالحجه شروع به خواندن کتاب “خال سیاه عربی” کنم. کتابی که با خوانش سطرهایش، صدای نویسنده در ذهنم تداعی میشد. انگار به صدای نویسنده گوش میدادم، نویسندهایی که قبل از آشنایی با کتابهایش، پادکستهای جالب و حال خوبکُنَش را شنیده بودم. این کتاب هم، سفرنامهایی جالب بود از حج تمتع پارسالِ آقای “حامد عسکری". کتابی که شروع متفاوتی داشت و از کودکیهای نویسنده در زادگاهش (بم) و تصوراتی که از خدا توسط اطرافیان برایش ایجاد کرده بودند، آغاز شد. احساسات لطیف و عواطف شخصی نویسنده، در این کتاب ملموس است و به خوبی خوانندهی کتاب را با خود همراه میکند و متن روان و دلنشینی دارد. نگاهِ شاعرانه نویسنده در کتاب مشهود است و طنزهای گاه گاهش، به دل مینشیند. گریزهایش را بسیار دوست داشتم. حتی بیشتر از خود سفرنامه. هرچند این گریزها، گاه قابل پیش بینی بود و در پارهایی از گریزها، دلم میخواست اضافهتر باشد. این کتاب برای من، که هیچ آشناییت و تصوری نسبت به سفر حج نداشتم، یک سیر و سفرِ معنویِ مجازی، به ارمغان آورد.
[پنجشنبه 1399-05-23] [ 07:29:00 ب.ظ ]
|