ورزش را دوست دارم، حداقل بخاطر سلامتی هم که شده، انجامش را ضروری میدانم.
ورزشهای زیادی دوست داشتم تجربه کنم اما اقتضاءات و شرایط اجازه نداد.
دوران ابتدایی قرار بود با دوستم ورزش تکواندو را تجربه کنم، بعد از راضی کردن خانواده برای ثبتنام در کلاسها، با نقلِ مکان دوستم به شهری دیگر؛ این ثبتنام کنسل شد.
در دوران راهنمایی با عدم آموزشِ درست و اصولی و نمرههایی ناحقی که میدادند، از ورزش بدم آمد خصوصا والیبال.
دبیرستانی بودم، معلمِ ورزش جوانی آمد سرکلاسمان که برخلافِ سالهای قبل، از ابتدا شروع کرد به آموزش. آنهم بصورت تخصصی، رشتهی تنیس رویِ میز.
خوشم آمد.
با اینکه بیشتر از ۱۰ سال میگذرد، در فکر ادامهاش هستم.
چند سال گذشت؛ با پیشنهاد یکی از بستگان در کلاس تکواندویی شرکت کردم؛ مسافرت ادامه نداد شرکت در این کلاس بیشتر از یک ماه طول بکشد.
میدانم که سنم اجازهی ورزشکار حرفهای شدن را نمیدهد، هر چند خودم هم تمایلی ندارم ولی دوست دارم تجربه کنم: سوارکاری، تیراندازی، اسکیت، دوچرخه.
این آخری را زمانی که کودک بودم با دوچرخههای کوچک امتحان کرده بودم ولی دوست داشتم دوباره امتحان کنم، و همیشه جزوء برنامهی های تابستانم بود تا اینکه امسال جامهی عمل پوشاندم.
هر جا ورزشکاری را میبینم خصوصا اگر کمسن و سال باشد و لباسهایی که بزرگتر از قدشان باشد، قند توی دلم آب میشود، دلم قنج میرود برایشان.
آرزوی سلامتی میکنم برایشان، امید دارم با لذت ادامه بدهند و موفق باشند.
✍?
《 تاریخ امانتدارِ فریاد “هل من ناصر” حسین است و فطرت گنجینهدار آن…
و از آن پس، کدام دلی است که با یاد او نتپد؟ مردگان را رها کن، سخن از زندگان عشق میگویم. 》
کتابِ 《فتح خون》یا 《روایت محرم》 نوشتهی: 《سید مرتضی آوینی》 است که در ۱۰ بخش نگاشته شده است.
این کتابِ کم حجم ولی جامع، وقایع کربلا را به صورتِ نثرِ شاعرانه و عارفانه بیان میکند.
کتابِ تفکر برانگیزی که شاید ابتدایش جملات دیر فهم باشد ولی بعد از چند صفحه، کاملا قابلِ فهم و دلچسب میشود.
برایم جالب بود که هنگامِ خوانشِ متن، صدایِ شهید آوینی را متصور میشدم.
************
یکی دیگر از پیشنهادهای خوبِ این روزها، پادکست نیوفلدر است.
“ویندوز به صورتِ پیشفرض اسمِ پوشهای جدید را نیوفلدر میگذارد…”
پادکست نیوفلدر، بدون منبر و هیئت، روضهخوانی میکند.
و بصورت هنرمندانه و خلاقانه، مطالب را بهم گره زده و مخاطب را در نهایت شگفتزده میکند.
بسیار تاثیرگذار است و عمیق.
گاه روضه باز میخواند.
واقعا سبک نگارش، خوانش و دید به مسائل؛ بدیع و تازه است.
قلم زیبا و هنرمندانهی نویسنده (یاسین حجازی) و صدای خوبِ گویندههای متنها؛ قابل تحسین است.
حتما این خلاقانهترین روایت از واقعه عاشورا را گوش دهید.
برای شنیدن این پادکست، New folder را در کستباکس یا اپلپادکست یا گوگلپادکست جستجو کنید. یا : در تلگرام کانال Parium ( پاریوم ) را پیدا کنید .
من انشایم را با نام خدا شروع میکنم. عیدِ امسال مثلِ هر سال… نه… عیدِ امسال مثلِ هر سال نبود… عید سالهای قبل، شبها از خستگیِ مهمانداری، نایِ حرکت نداشتیم ولی امسال عید غریبانه و متفاوتی تجربه کردیم. از دید و بازدیدهای معمولِ همیشگی خبری نبود. دیگر مهمانِ پشتِ مهمان، نمیآمد. دیگر عجلهای در کار نبود برای زود جمع و جور کردن خانه، آماده شدن برای یک سر رفتن به خانهی اقوام تا آمدن مهمان. فقط و فقط در خانه بودیم و تماسهای صوتی و تصویریِ تبریک سال نو. دقیق نمیدانم، شاید این آزمایش و امتحانی از طرف خدا بود تا به خودمان اثبات کنیم چقدر مرد عمل هستیم یا شاید تنبیهای بود تا به خودمان بیاییم و از ناشکری و نق زدنهای بیدلیلمان دست بکشیم. یا…یا… هر چه بود و هست، باعث شد تا تغییری هر چند کوتاه در سبک زندگیهایمان بوجود بیاید. نمیدانم این سبکِ جدید زندگیمان، تا چه زمانی طول میکشد ولی میدانم خودمان باید قسمتهای خوبش را انتخاب کنیم و ادامه دهیم و از عادتهای بدی که شاید گریبانمان را گرفته، دست بکشیم. باید بیشتر به فکر همنوعان خود باشیم، در کنار همدیگر برای حل مشکلات تلاش کنیم. سعی کنیم مهارتهای بیشتری یاد بگیریم، تمرین کنیم برای صبر بیشتر، برای رفتار مسالمت آمیزتر با جامعه، خانواده،… و خود را، برای زندگی پساکرونایی، با قدرت بیشتری آماده کنیم. این 15روز ابتدای سال99، فرصتی فراهم کرد تا موفق شوم: به خوانش یک کتاب چاپی(ذوالفقار)، گوش به یک کتاب صوتی(خودت باش دختر)، دوبار تماشای یک فیلم بسیار زیبا و آموزنده(23نفر) و تماشای یک مستند جالب(عابدان کُهَنز).
اصلا با آشپزی، میانهای ندارم نه این که متنفرم باشم، بلکه انگیزهای از انجامش نداشتم و ندارم، و از سر اجبار آشپزی میکنم. هر چند همیشه احساسِ وقت تلف کنی هنگام آشپزی به سراغم میآید. با دیدن غذاهای مختلف، شیرینیها و دسرهای رنگارنگِ ساخته دوستان، انگیزه و اشتیاقشان برای آشپزی، از خودم ناامید شده بودم.. یکی از دوستانم، که الان کدبانویی شده، برای بهبود حس من، گفت:"الان حست درسته تا وقتی ازدواج نکنی همین حس رو داری ولی بعدِ ازدواج دیگر حس اتلاف وقت نمیکنی منم همینطوری بودم، مجردی فقط ماکارونی درست کرده بودم بقیه رو بعد ازدواج خود جوش یاد گرفتم.” نمیدانم حرف و استدلالش تا چه حد درسته، حداقل برای من ولی اعیاد شعبانیه باعث شد، حداقل برای یک بار هم شده، با حسِ و انرژی مثبت، چند ساعت را اختصاص به این کار بدهم. پ.ن1: می دانم در مقابل شما، کدبانوها، کار خاصی نکرده ام ولی انرژی مثبت و خوبی از این کار گرفتم… پ.ن2: شاید یکی از نیروهای محرکه ام برای این کار، سوم شعبان بود. ? پ.ن3: به دلیل قرنطینه، تزیین با امکانات موجود در خانه انجام گرفته. #برادر