شاه پرک






زنگ ورزش ...

وقتی ماه ها برای یک روز برنامه ریزی می کنی تا به یکی از  شادترین روزهای عمرت تبدیل شود و خاطرات جالب و فراموش نشدنی برایت ثبت شود، روزی که می خواهی به دور از دغدغه ها و دل مشغولی های روز مره، در کنار فردی که دوستی و صمیمیت را برایت معنا کرد و تبدیل به یکی از بهترین دوستانت شد؛ قرار بگیری?، اما به خاطر برنامه ریزی های نادرست عده ای، آن گونه که تو می خواهی پیش نمی رود.?
دو راه بیشتر نداری: ?

یا آن روز باید بنشینی زانوی غم بغل بگیری.?
یا راه دوم را -که هرچند انتخابش روی کاغذ آسان ولی در واقعیت سخت است.-باید انتخاب کنی و نگذاری آن روز برایت تلخ تمام شود.
بالاخره تصمیم می گیری عینک بدبینی را در آورده و شست و شو دهی و با نگاه تازه اطراف را برانداز کنی.
شاید حکمت این بود که آن روز را در کنار ۳۰نفر از دانش آموزان کلاس ششم، سپری کنی و دخترکانی که تازه قدم در سن نوجوانی گذاشته اند و غرق در خود و حرف ها و حساسیت های این دوران هستند، را دور خود جمع کنی و یک ورزش دسته جمعی انجام دهی تا هم حال دلِ خودت تغییر کند و هم ببینی نوجوانانی که بمدت هرچند کمتر از ۱ساعت، خنده هایی از ته دل سر بدهند و بعد از اتمام بازی برای تشکر کنارت حاضر شوند و بگویند:"خانم امروز به ما خیلی خوش گذشت."?

 همین جمله کوتاه و نگاه های سرشار از سپاسگذاری بهترین جایگزین برای برنامه ریزی هایی امروزم بود.?
بالاخره امروز که روز اشک ها و لبخند ها برایم بود،تمام شد. لحظه ایی  که غرق در احساسات، سیل اشک هایم روان بود، خدا به گونه ای راهنمایی ام کرد که لبخند بر لبانم جاری شد.?
و چقدر برایم زنده تر شدند، صحبت های استادی که در یکی از بهترین دوره ها، افتخار شاگردی اش برایم نصیب شد و حرف های جالب و نابی از ایشان شنیدم و تلاش نمودم تا توصیه هایش آویزه ی گوشم گردد.

چه خوب می گفتند:” وقتی در کنار فامیل هایتان هستید مثلا دختر خاله یا دختر عموی نوجوانتان، شب و روز آن ها را امر و نهی می کنید؟ چرا هنگام مواجهه با مردم عادی و دانش آموزان تلاش می کنید فقط و فقط برای آن ها منبر رفته و امر ونهی کنید؟”

 استاد تاکید داشتند:” یکی از بهترین شیوه های تبلیغ، خصوصا برای کودکان و نوجوانان، همدلی با آنان است و حضور در کنار بهترین لحظاتشان.
کسی منکر نیست که زنگ های ورزش، محبوب ترین ساعات برای دانش آموزان خصوصا برای انجام ورزش های گروهی است.
پس ایها الطلاب لازم نیست همین که برای تبلیغ، به مکانی قدم نهادیم، نرسیده افعال منفی استفاده کنیم و همیشه بگوییم نکن، نرو،… و بدتر بجای جذب؛ دفع ایجاد کنیم.?
می توانیم بهترین استفاده را از این راه هموار شده و فرصت هرچند کم برای طلاب، نهایت استفاده را بکنیم.☺
بعد از مرحله ی جذب، وقتی با ما همراه شدند، صحبت های تبلیغی مان را به گوششان برسانیم.
شاید اصلا رسالت تو این باشد که  به دانش آموزان این مرز و بوم برسانی:
اسلام با ورزش و تفریح در قالب چارچوب مخالف نیست، طلبه هم از ورزش سر در می آورد… .
کم ترین تاثیرش این است تا اگر فردی، فردا پس فردا این شبهه به گوشِ کودک، نوجوان امروز و جوان و زن آینده رسانید که اسلام به کلی مخالف شادی، نشاط، ورزش است، حداقل یک مثال نقض در ذهنش دارد چرا که بطور عملی نماینده و مبلغ اسلام و طلبه ای را دیده که پابه پایشان و حتی بیشتر از آن ها ورزش کرده و با خنده هایشان، از ته دل همراهی کرده است.

موضوعات: شاه پرک نوشت, شاه پرک و مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1397-12-25] [ 07:39:00 ق.ظ ]

موضوع انشاء ...

​روز دوشنبه بود، معلم کلاس ششمی ها کاری برایش پیش آمد و کلاس را برای دو زنگ به من سپرد و رفت. سر و کله زدن با پسرها آن هم کلاس ششمی ها کار آسانی نیست و انرژی زیادی از آدم میگیرد. خوشبختانه یک زنگ ورزش داشتند و توپ را برای بازی فوتبال به آنها دادم.( به قدری عاشق فوتبال هستند که زیر باران و برف هم باشد، به سرما و مریضی کوچکترین فکری نمیکنند و یک ساعت برای شان کمتر از ۱۰دقیقه می گذرد.)

مکافات زنگ بعدی شروع می شد باید خودم سر کلاسشان می رفتم، انشاء داشتند.

دو موضوع پیشنهاد دادم.

موضوع اول این بود:اگر جای معلم-پدر-مادر-مدیر مدرسه-معاون مدرسه بودید، چه کارهایی می کردید؟

موضوع بعدی هم ۱۰سال بعد خود را توصیف کنید.

به آن ها اختیار دادم که در مورد هرکدام تمایل داشتند، بنویسند. و برای درک استعدادهای مختلف، اجازه دادم دانش آموزانی که نقاشی شان خوب است، این هنر خود را به رخ بکشند. اولش چند نفر از(شما بخوانید)شاخ های کلاس، مقاومت کردند و علاوه بر اینکه خود نمی نوشتند، با بازیگوشی، اجازه نگارش به سایرین هم نمی دادند. اما من از آن ها سمج تر بودم و با روش های مختلف، توانستم به نوشتن تشویق شان کنم. بالاخره این زنگ هم تمام شد و برگه ها را در خانه بررسی کردم‌. برای نمونه چند برگه از نوشته ها و نقاشی هایشان را به اشتراک می گذارم.

پ.ن۱: نمی دانم بخاطر استعدادش در نوشتن و خصوصا طنز نویسی خوشحال باشم? یا بخاطر رنجی که از مدرسه می کشد ناراحت?(حالا بماند که این نوشته های یکی از زرنگ ترین و با انضباط ترین شاگرد کلاس بود.) بنظرتان با معلمشان صحبت کنم که چرا این قدر کلاس برایشان رنج آور است؟؟

پ.ن۲: ده سال بعد خود را به زیبایی به تناسب سنش به تصویر کشیده.??خوشحالم که هدف دارد.?

پ.ن۳: ده سال بعد، خود را راننده ي اين دستگاه مي داند.

پ.ن4: در جواب چه چیزی می خواهید اختراع کنید؟ این را به من داد.?   

ادامه »

موضوعات: طنز, تصاوير, شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک, شاه پرک و مدرسه  لینک ثابت
[سه شنبه 1397-12-21] [ 04:20:00 ب.ظ ]