معاشرت با آدم‌ها

دوست داشتم بنشینم با تک تک افرادی که در کمپ هستند، صحبت کنم.

ببینم لحظه‌ی زلزله چه کار کردند؟

 بیرون بودند یا داخل خانه؟

فرار کردند یا پناه گرفتند؟

تنها بودند یا کنار خانواده؟

چه کسی همراهشان بود؟

تا حالا به این روز فکر کرده بودند؟

انتظار چنین روزی  را داشتند؟

بیشترین نگرانی‌شان بابت چه بود؟

اولین چیزی که بعد از زلزله، با دیدنش آرام شدند، چه بود؟

چه راهکاری برای عبور از این بحران دارند؟

تصمیم‌شان برای زندگی بعد از این دوران چیست؟

در طی این روزها، چه چیزی آرام‌شان کرد؟

چه اتفاقی تشویش و اضطراب‌شان را بیشتر کرد؟

در این روزها آیا خندیده‌اند؟

به چه چیزی نیاز دارند؟

دوست دارند حرف بزنند یا حرف بشنوند یا درک شوند؟

و کلی سوال دیگر… .

معاشرت با آدم‌ها را دوست دارم، حتی دلم می‌خواست این سوال‌ها را از آقایان هم بپرسم.

جالب بود برایم، نپرسیده؛ همه در موردشان حرف می‌زدند.

با اینکه اولین بار بود اکثر افراد داخل کمپ را می‌دیدم اما درد مشترک باعث شده بود احساسِ نزدیکی بسیاری داشته باشیم.

همدلی زیادی بین مردم حکمفرما شده بود.

دُز مهربانی‌شان بالا زده بود. 

دوست داشتند به نوعی کمک‌حال همدیگر باشند.

چشم و هم‌چشمی‌ها و مادیات دنیا، بسیار بی‌ارزش شده بود.

 

فکر می‌کردند دیگر آن آدم‌های شاد و شجاعِ سابق نخواهند شد.

حق داشتند؛ سخت است و نیاز به گذر زمان دارد.

ادامه مطلب :

معاشرت با آدم‌ها
معاشرت با آدم‌ها
موضوعات: شاه پرک نوشت, زادگاه شاه پرک, خاطره های شاه پرک, زلزله خوی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...