شاه پرک






معاشرت با آدم‌ها ...
معاشرت با آدم‌ها

دوست داشتم بنشینم با تک تک افرادی که در کمپ هستند، صحبت کنم.

ببینم لحظه‌ی زلزله چه کار کردند؟

 بیرون بودند یا داخل خانه؟

فرار کردند یا پناه گرفتند؟

تنها بودند یا کنار خانواده؟

چه کسی همراهشان بود؟

تا حالا به این روز فکر کرده بودند؟

انتظار چنین روزی  را داشتند؟

بیشترین نگرانی‌شان بابت چه بود؟

اولین چیزی که بعد از زلزله، با دیدنش آرام شدند، چه بود؟

چه راهکاری برای عبور از این بحران دارند؟

تصمیم‌شان برای زندگی بعد از این دوران چیست؟

در طی این روزها، چه چیزی آرام‌شان کرد؟

چه اتفاقی تشویش و اضطراب‌شان را بیشتر کرد؟

در این روزها آیا خندیده‌اند؟

به چه چیزی نیاز دارند؟

دوست دارند حرف بزنند یا حرف بشنوند یا درک شوند؟

و کلی سوال دیگر… .

معاشرت با آدم‌ها را دوست دارم، حتی دلم می‌خواست این سوال‌ها را از آقایان هم بپرسم.

جالب بود برایم، نپرسیده؛ همه در موردشان حرف می‌زدند.

با اینکه اولین بار بود اکثر افراد داخل کمپ را می‌دیدم اما درد مشترک باعث شده بود احساسِ نزدیکی بسیاری داشته باشیم.

همدلی زیادی بین مردم حکمفرما شده بود.

دُز مهربانی‌شان بالا زده بود. 

دوست داشتند به نوعی کمک‌حال همدیگر باشند.

چشم و هم‌چشمی‌ها و مادیات دنیا، بسیار بی‌ارزش شده بود.

 

فکر می‌کردند دیگر آن آدم‌های شاد و شجاعِ سابق نخواهند شد.

حق داشتند؛ سخت است و نیاز به گذر زمان دارد.

ادامه »

موضوعات: شاه پرک نوشت, زادگاه شاه پرک, خاطره های شاه پرک, زلزله خوی  لینک ثابت
[دوشنبه 1401-12-22] [ 11:28:00 ب.ظ ]

به وقتِ انگیزه ...

 چند ماهی است نمی‌نویسم، اصلا وقتش را ندارم، کلی کار سرم ریخته بود، هر چند در ذهنم کلی خط‌خطی کرده ام.

 

اما وقتی به پیشنهادِ پدر یکی از نوشته‌هایم را سرِ کلاس نگارش خواندم دلم برای نوشتن تنگ شد، دلم پر کشید برای نوشتن.

 

خلاصه وقتی که برای اولین بار در گفتگوی صوتی بعد از اینکه همه‌ی دانش‌آموزان، انشاءهای خود را خواندند و ده دقیقه از وقت کلاس مانده بود؛ دل به دریا زدم و خواندم.

 

 ابتدا به دانش‌آموزان‌م نگفتم نوشته‌ی خودم است.

 

فقط گفتم منتظر نظراتِ شما هستم.

 

 دخترها خیلی خوششان آمده بود.

 

 آخر کاری وقتی گفتم: این هم نوشته‌ی من در مورد کریم آلِ طه، دوست داشتم همان لحظه دَر بروم. خجالت می‌کشیدم.

 

 انگار به دانش‌آموزان شُک وارد شده بود.

 

یکی یکی سوال می‌پرسیدن:

 

_خانم، نوشته خودتان است؟ _خانم، واقعا؟ .‌‌‌‌‌….

 

وقتی که تایید دوباره‌ی مرا دیدند، ذوق‌زدگی چشمان‌شان از صدای شادشان مشخص بود.

 

و دلم غنج رفت برای نوشتن و حسِ شیرینِ بعدش…..

 

 امیدوارم این جلسه،

 

 انگیزه‌ای مجدد باشد برای نوشتنِ خودم و 

 

دخترها هم عاشق نوشتن شوند. 

 

 

موضوعات: شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک, شاه پرک و مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1400-12-22] [ 06:34:00 ب.ظ ]


 
 

 
 
مداحی های محرم