شاه پرک






از دوربین یک ناظر (قسمت2) ...

از دوربین یک ناظر (قسمت2)


پ.ن1: پسران در کنار پدر.

پ.ن2: کودکی که انتخاب و تعیین سرنوشت را عملی یاد می‌گیرد.

پ.ن3: ایستاده در صفِ انتظار.

پ.ن4: دهه نودی‌های رنگارنگ.

پ.ن5: مُهری که یک ناظر بر روی شناسنامه‌اش می‌زند و عددهایی که خودش می‌نویسد. :)))

پ.ن6: رای یک ناظر‌. :)))



1624279637k_pic_fe0aa356-b083-4ecb-a2b2-8a3b2cdb8ea7.jpg

1624279636k_pic_2c699c9e-c494-440d-81d1-f3ce9253a4b1.jpg

1624279635k_pic_1af70e2a-f00e-4b43-8c86-f41f7c6b58fe.jpg

1624279633k_pic_4ee7773a-02b8-4758-a08c-c6d50ba8c980.jpg

1624279631k_pic_b87acd06-3234-4872-8a68-d8d6920255d8.jpg

1624279632k_pic_4f63029f-b965-475a-94a1-96b1b89cdb7c.jpg

موضوعات: تصاوير, شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک  لینک ثابت
[دوشنبه 1400-03-31] [ 06:12:00 ب.ظ ]

از دوربین یک ناظر ( قسمت1) ...

از دوربین یک ناظر (قسمت1)

پ.ن 1: آمده رای بدهد، وقتی که رای‌گیری هنوز شروع نشده.
چشم‌هایش کلی حرف دارد..‌.

پ.ن2: دهه نودی‌هایی که آماده‌ی آینده می‌شوند.

پ.ن3: با دوستانش آمده بود، با خالکوبی‌هایی روی بدن.

پ.ن4: چقدر صبورانه و نجیبانه منتظرند.

پ.ن5: فامیلانه آمده بودند، دختر عموهای دهه نودی.



1624278489k_pic_60a47dd6-cbfc-4217-96ba-9cf76a741356.jpg

1624278488k_pic_c18f3722-f7bf-4b69-925f-6ac639f1040d.jpg

1624278488k_pic_a14ac7b3-aabf-4347-a1ad-35e4f3eac949.jpg

1624278487k_pic_04fbb501-aaeb-42a2-bf51-13e9da1719d2.jpg

1624278486k_pic_5110221f-5971-456e-b6f9-7d552de77d7b.jpg

موضوعات: تصاوير, شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک  لینک ثابت
 [ 06:11:00 ب.ظ ]

سالِ نیمه تمام ...

با اینکه سال۱۳۹۹ تمام شده ولی کارهای نیمه تمامش، برایم تمامی ندارند و هنوز پرونده‌اش بسته نشده است.
هرچند یک‌هفته اول ۱۴۰۰ تلاش کردم بلکم کارهای نیمه‌تمام به سرانجامی برسند ولی نمی‌شود که نمی‌شود، چون تعدادی از این کارهای نیمه تمام دست خودم نیست.
سال ۱۳۹۹ سالی که از اول تا آخرش با کرونا عجین بود و هر قسمت از زیست‌ِ طبیعی‌مان را تحت تاثیر قرار داد ولی سببِ چند توفیق اجباری برایم شد.


_شروع سال با آشپزی آن‌هم از نوع کیک و دسر.
قبلا گفته بودم میانه‌ی خوبی با آشپزی ندارم ولی خانه‌نشینی اجباری موجبِ آشتی من شد با آشپزی ولی برای پیشرفت، راهی بس طولانی در انتظارم است.

_بالاخره توانستم خوانِ پایان نامه را پشت سر بگذارم. جلسه‌ی دفاع؛ غیرحضوری و آنلاین برگزار شد، هر چند فعلا نمره نهایی وارد نشده و طبقِ شنیده‌ها، صدورِ مدرک چند ماهی کارهای اداری را در پی دارد.

_یکی از اتفاقات نیمه تمام که هنوز هم هنوزه منتظر سرانجامش هستم و وقت و بی‌وقت استرس نتیجه‌اش، اضطرابِ حواشی که دارد؛ سراغی از من می‌گیرد، نتیجه‌ی مصاحبه آزمون استخدامی است و به دنبال آن تغییری که ممکن است نقطه عطف جدیدی در زندگی‌ام رقم بزند.

نیمه دوم سال، شرایط به‌گونه‌ای رغم خورد که کارها؛ عجیب پشتِ سرهم اتفاق می‌افتد.
نگارش پایا‌ن‌نامه که به سرانجام رسید، متن را برای تعیین وقتِ دفاع، ارسال کردم و یکی دو هفته مشغولِ خوانشِ آزمون استخدامی شدم و یک هفته بعد از آزمون، جلسه دفاع برگزار شد.
و بعد نتایجِ آزمون اعلام گردید و دعوت به مصاحبه شدم و شروع به خوانش آن کردم و بعد از آن اصلاحیه پایان‌نامه و ارسال آن.
منتظرِ نتیجه‌ی مصاحبه بودم و سپس نتیجه‌ی تایید اصلاحِ پایا‌ن‌نامه توسط استاد داور و ثبت نمره در کارنامه؛
ولی متاسفانه عمر ۱۳۹۹ کفاف نداد.

_تعمیراتِ اساسی خانه و حاشیه‌ها و چالش‌هایش، مَحَکِ خوبی برای صبر، همکاری با اعضای خانواده و خود آزمایی
بود.

_شرکت در دوره‌های نویسندگی خلاق و عکاسی با موبایل را تجربه کردم؛ هرچند بخاطر کمال‌گرایی‌ام، فایل‌ها را کامل گوش نداده‌ام و اعتقاد داشتم، باید شرایط صد درصدی برای گوش دادن مهیا باشد.

_نمی‌توانم براحتی عبور کنم از آشنایی با چند مشاور و سخنرانِ خوب که واقعا در شرایط بحرانی و حساس، کمک‌های زیادی از ایشان دریافت کردم و باعث خودشناسی و تغییر تعدادی از عادت‌هایم شدند. هر چند شاید روحِ تعدادی از ایشان، از این تاثیرگذاری، بی‌خبر باشد.

_چندین تجربه‌ی بزرگ و هیجان‌انگیز، ره‌آوردهای دیگر سال۱۳۹۹ بود. مانند: خروج از دایره امن خودم، غافل‌گیری عزیزانم، خریدهای بزرگ و مفید و به درد بخور، تصمیم‌های جالب و پافشاری روی آن‌ها با وجود حواشی و سختی‌های که در پی داشت، آشتی با مداد رنگی‌ها و … .

_تجربه‌ی دو کار متفاوت و موقتی چند ماهه از دیگر اتفاقات غیر قابل پیش بینی بود که حوادث و خاطرات منحصر به فردی برایم به ارمغان آورد.

_با این‌که اولِ سال۱۳۹۹، قول داده بودم کتا‌ب‌های بسیاری مطالعه کنم ولی بنابه شرایط؛ تا پایان سال، خوانش ۱۳ کتاب:
” ذوالفقار/ خودت باش دختر/ یوما/ خون انار گردن پاییز است/ خالِ سیاه عربی/ آیین دوست‌یابی/ پدر، عشق و پسر/ سقای آب و ادب/ گردان قاطرچی‌ها/ ابن مشغله/ ضد/
101 سوالی که در دهه 20 سالگی باید از خود بپرسید و صادقانه بگویم در دهه 30 سالگی هم همین‌طور/ نیم دانگ پیونگ یانگ”
را به پایان رساندم و گاه در لابلای کتابخوانی‌ها می‌نشستم به تماشای فیلم‌های سینمایی قدیمی و گاه جدید، مانند:
“سنتوری/شیار ۱۴۳/دایره زنگی/نفس/حوض نقاشی/ و دوبار تماشای: 23نفر"، سریال نمایش خانگی “آقازاده".
و تنها مستندی بود که امسال تماشا کردم “عابدان کُهَنز” بود.

 

نوشتن و بارگذاری این متن هم یکی دیگر از کارهای نیمه تمام بود که الحمدلله، از لیست کارهای نیمه تمام خارج شد.

برای من، نوشتن این‌چنین مطالبی که برآیند یک‌ساله است، باعث تخلیه‌ی بخشی از استرس‌ها و اضطراب‌ها می‌گردد و موجب آزاد سازی مغز می‌گردد برای مطالب جدید.

ارزش تجربه کردن دارد، حتما امتحان کنید.

موضوعات: شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک  لینک ثابت
[سه شنبه 1400-01-10] [ 05:21:00 ب.ظ ]

آیین دوست یابی ...

چندین بار اسم این کتاب را شنیده بودم ولی فرصت مناسبی برای مطالعه‌اش پیدا نمی‌کردم تا اینکه فرصتی ایجاد شد تا کتاب صوتی “آیین دوست‌یابی” نوشته: “دیل کارنگی"، با ترجمه: خانم “آذر محزون” و با صدای آقای: “مهبد قناعت پیشه"، را از اپلیکیشن طاقچه دریافت نموده و گوش دادم.

این کتابِ انگیزشی و خود‌یاری، یکی از پر تیراژ‌ترین کتاب‌های دنیاست.

هر چند این کتاب، قدیمی است ولی برای ارتباطات امروزه هم کاربرد دارد.

یکی از توانایی‌هایی که برای حضور در جامعه، برای هر فردی نیاز هست، توانایی برقراری ارتباط با دیگران است.

در این کتاب طی۴ بخش با زیرفصل‌های مربوطه، اصل‌هایی برای ارتباط با افراد جامعه بعد از ذکر نمونه ها و شاهد مثال‌هایی از تجاربِ افراد مشهور، اطرافیان و شاگردانِ نویسنده‌ی کتاب و… بیان شده است.

 عناوین این ۴ بخش به شرح ذیل می‌باشد:

بخش اول: اصول اساسی رفتار با مردم.

بخش دوم:شش روش برای کسب محبوبیت در میان مردم.

بخش سوم: دوازده شیوه برای همراه سازی دیگران با خود.

و در آخرین بخش به نحوه‌ی عمل کردن، همانند یک رهبر اشاره می‌کند.

برای تقویت توسعه فردی و تاثیر گذاری بر دیگران، خواندن این کتاب، گزینه‌ی بدی نمی‌باشد.

موضوعات: معرفي كتاب, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
[پنجشنبه 1399-05-30] [ 11:25:00 ق.ظ ]

غافلگیریِ رفیق ...
غافلگیریِ رفیق
غافلگیریِ رفیق

تا حالا کسی را غافلگیر نکرده بودم، نه.. دقیق‌تر بگویم، کسی را بدین شکل غافلگیر نکرده‌ام، خصوصا یک دوست جان را.

سه سال بود که در فکر غافلگیر کردن در روز تولدش بودم ولی هر سال اتفاقی می‌افتد که نمی‌شد. 

تا اینکه امسال تصمیم گرفتم هر طور که شده، کاری بکنم.

کلی برنامه و طرح ریخته بودم.

ایده‌هایی در فکرم بود ولی بخاطر مسائلی به سرانجام نرسید.

وقتی آن ایده‌ها را مرور می‌کردم کلی ذوق مرگ می‌شدم.

تصور می‌کردم و قند توی دلم آب می‌شد.

بالاخره با کلی ذوق و شوق، کادویی گرفتم در کنار یک یادگاری.

پیام فرستادم و دعوتش کردم به کافه‌ایی.

و اصلا به روی خودم نیاوردم که روز تولدش است.

استرس داشتم که نکند بفهمد، نکند کاری برایش پیش بیاید و کنسل کند و کلی نکند‌های دیگر.

باورتان نمی‌شود اگر بگویم شب قبلش، بخاطر انواعِ فکرهایی که در سرم رژه می‌رفت، دائم دچار خواب و بیداری می‌شدم و نتوانستم خواب درست و حسابی داشته باشم. 

بالاخره طبق قرار قبلی، آمد دنبالم، وقتی سوار ماشینش شدم، شروع کردم به اجرای برنامه.

 کارت پستال دیجیتالی را که قبلا آماده‌اش کرده بودم، به گوشی‌اش فرستادم.

صحبت‌های عادی داشتیم تا رسیدیم داخل کافه. 

بعد از انجام سفارش‌، اول از کارت پستال شروع کردم و سپس نوبت رسید به دادن کادو و یادگاری.

استرس داشتم که نپسند ولی ذوق‌زدگی و شادی‌اش، خوشحالم کرد و آرام شدم.

بعد از کلی عکس و صحبت، با رفیق جانم خداحافظی کردم.

خدا را شکر کردم که یک روز عالی و خاطره انگیز برایم ثبت شد.

در این روزها، نیاز اساسی داشتم به این حجم از شادی.

قدردانی‌اش، طی چند روز بعد، حالِ دلم را اساسی خوب کرد، هر چند به هیچ وجه انتظارش را نداشتم.

با اینکه در چند سال آشنایی و دوستی که با هم داشتیم سلیقه‌هایمان متفاوت بوده، در سر مسائلی با هم اختلاف نظر داشتیم ولی قدرت دوستی و دوست داشتن بر همه ی این‌ها چربیده و نخواسته‌ام و نمی‌خواهم این رشته دوستی در هیچ شرایطی بگسلد.

راستش از خودم تعجب می‌کنم منِ تو داری که در مقابل داشتنِ دوست صمیمی مقاومت عجیبی داشتم، کمتر از ۵سال است با حضورش، معنای رفاقت و صمیمیت را می‌فهم.

محبتش یک جورِ خاص در دلم افتاده و در کنارش حس خوبی دارم.

دقیقا نمی‌دانم چرا بسیار بسیار زیاد دوستش دارم…

شاید تا آخر عمر هم نخواهم فهمید که چرا این اندازه او را دوست دارم ولی به قولِ عزیزی که بهم گفت:"باید این سوال را تمام کنی، دوستش داری چون دلت می‌خواد، برای احساس و عشق نباید سوال مطرح بشه. چون آدم بخاطر فضیلت‌ها جلب میشه و بعدش فقط اونه و اون…”

واقعا معتقدم که نگه داشتن دوستِ خوب، هنر بزرگی است.

و شیرین ترین لحظه‌ها، وقتِ بودن با دوستان خوب است.

خیلی دوست دارم قدر دوستی با او را دانسته و خاطره های خوب بسازیم و دوستی مانایی در کنار هم تجربه کنیم.

نمی‌دانم روزگار و سرنوشت چه بر سر ما و دوستی‌مان خواهد آورد ولی به احترامِ چندین سال حالِ خوب، و لحظات و روزهای نابی که دوست داشتم قاب بگیرم و تافت بزنم تا همین‌گونه بمانند، این پست را به یادگار اینجا می‌گذارم.

موضوعات: تصاوير, شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک  لینک ثابت
[سه شنبه 1399-04-31] [ 11:23:00 ق.ظ ]


1 2 3