|
شاه پرک
|
|
|
اولین جلسهی بعد از عید نوروز بود، زنگ نگارش، کلاس هشتم.
بدون گروهبندی و با حضور بیشتر دانشآموزان که ذوقزده بودند از دیدن دوستان شان بعد از ۱۷ روز.
دوست داشتند بنویسند ولی نه موضوع کلیشهای: عید نوروز را چگونه گذراندهاید؟
این موضوع را پیشنهاد دادم:
برنامهتان برای امسال چیست؟
میخواهید ادامهی زندگیتان را چگونه بگذرانید؟
ابتدا چند نفری خواستند از زیرش در بروند ولی نوشتند و نتیجهی کار جذاب بود.
کلی یاد گرفتیم از همدیگر.
کلی ذوق کردیم از نوشتههایشان.
در ادامه، ۲ نمونه از نوشتههایشان را میآورم.
پ.ن: اگر در حضور خودم نمینوشتند، شک میکردم که نکند از جایی کپی کردهاند. ادامه »
موضوعات: طنز, شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک, شاه پرک و مدرسه
لینک ثابت
[پنجشنبه 1401-01-25] [ 07:19:00 ب.ظ ]
|
|
از آنجایی که یادم میاد، رابطهی خوبی با نقاشی و رنگآمیزی نداشتم، نقاشیهای دوران مدرسهام را گاه دوستانم در مدرسه و گاه خالهام در خانه میکشید. بخاطر شاگرد اول بودن در کلاس؛ معلمان، از این همکاری تغافل میکردند و نمرهی کامل میدادند. هر چند از دیدن نقاشیها و رنگآمیزیها لذت میبردم ولی در خود، توانایی انجامش را نمیدیدم. مدتها بود، در مورد هنر درمانی شنیده و خوانده بودم و درصدد بودم، خودم را بیازمایم. این تعطیلات بالاجبار کرونایی باعث شد، چندین برگه ی رنگآمیزی مخصوص بزرگسالان، چاپ کنم تا هر روز یک صفحه را رنگ کنم ولی چشمتان روز بد نبیند، مرا چه به اینکارها؟ در نهایت توانستم در طی دو هفته، فقط یک صفحه را رنگ بزنم. چرا که برایم انتخاب رنگ، نحوه رنگ زدن، … آسان نبود، هرچند شیرینی خاصی برایم به ارمغان آورد. تجربه اولم بدین شکل درآمد.
ادامه »
موضوعات: شاه پرک نوشت, رنگ آمیزی های شاه پرک
لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-12-29] [ 06:17:00 ب.ظ ]
|
|
چهارشنبه بود و بخاطر اتفاقات در محل کار، ابتدا بسیار ناراحت شدم به حدی که سردردی نیم ساعته گرفته بودم و سپس به سببِ خبر غیرمنتظره و شادی که از طرف خانواده شنیدم، حالم دگرگون و شاد شد.
وقتِ کاری تمام شد و شیفت بعدی آمد. در حال خارج شدن بودم ولی به اصرارهمکاران نشستم و چون قرار بود وام ماهانه قرعه کشی شود، منتظر همکار دیگر بودیم که بعد از۲ساعت معطلی و بالاخره نرسیدن ایشان و بخاطر اصرار سایرین، تدارک قرعه کشی وام آماده شد.
و بخاطر اصرار مدیر، برخلاف میل باطنی، قرعه فال بنام من افتاد که کار قرعهکشی، را انجام بدهم.
برای اطمینان حاضرین، برگهها را چندین و چند بار هم زدیم. و بالاخره قرعهای برداشته و بعد از صلوات حاضرین، بازش کردم و با باز شدنش، با تعجب چند متر عقب تر پریدم.
و با حالتی آمیخته از خوشحالی و تعجب، اسم خودم را قرائت کردم.
عکس العملها مختلف و جالب بود.
چند نفری خوشحال شدند و دست زدند، عدهای سر تکان دادند و چند نفری به سختی، ناراحتی خود را پنهان کرده بودند.
خیلی هیجان انگیز بود و عدهای تا آخر، به قرعه کشی جو داده و جلسه را شاد نگه داشتند.
سه کاغذ مانده بود و به همکاری که از همه کس و همه جا شاکی بود و به هیچ چیز راضی نمی شد و در حال نق زدن بود، گفتم هر کدام را تمایل دارید آن را بردارم، کاغذی پیشنهاد داد ولی اسم خودش نبود و آخرین نفر اسم او از گردونه خارج شد.
بالاخره قرعه کشی با تمام حواشی و هیجانات، به پایان رسید و با این قرعه کشی؛ بمعنای واقعی کلمه، توکل و سپردن امور به خدا را لمس کردم.
کلیدواژه ها: به قلم خودم, تعجب, تولیدی, توکل, خانواده, خبر, خدا, قرعه کشی, مدرسه, همکار, وام, کاغذ موضوعات: شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک, شاه پرک و مدرسه
لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-08-16] [ 07:28:00 ق.ظ ]
|
|
روز دوشنبه بود، معلم کلاس ششمی ها کاری برایش پیش آمد و کلاس را برای دو زنگ به من سپرد و رفت. سر و کله زدن با پسرها آن هم کلاس ششمی ها کار آسانی نیست و انرژی زیادی از آدم میگیرد. خوشبختانه یک زنگ ورزش داشتند و توپ را برای بازی فوتبال به آنها دادم.( به قدری عاشق فوتبال هستند که زیر باران و برف هم باشد، به سرما و مریضی کوچکترین فکری نمیکنند و یک ساعت برای شان کمتر از ۱۰دقیقه می گذرد.)
مکافات زنگ بعدی شروع می شد باید خودم سر کلاسشان می رفتم، انشاء داشتند.
دو موضوع پیشنهاد دادم.
موضوع اول این بود:اگر جای معلم-پدر-مادر-مدیر مدرسه-معاون مدرسه بودید، چه کارهایی می کردید؟
موضوع بعدی هم ۱۰سال بعد خود را توصیف کنید.
به آن ها اختیار دادم که در مورد هرکدام تمایل داشتند، بنویسند. و برای درک استعدادهای مختلف، اجازه دادم دانش آموزانی که نقاشی شان خوب است، این هنر خود را به رخ بکشند. اولش چند نفر از(شما بخوانید)شاخ های کلاس، مقاومت کردند و علاوه بر اینکه خود نمی نوشتند، با بازیگوشی، اجازه نگارش به سایرین هم نمی دادند. اما من از آن ها سمج تر بودم و با روش های مختلف، توانستم به نوشتن تشویق شان کنم. بالاخره این زنگ هم تمام شد و برگه ها را در خانه بررسی کردم. برای نمونه چند برگه از نوشته ها و نقاشی هایشان را به اشتراک می گذارم.
پ.ن۱: نمی دانم بخاطر استعدادش در نوشتن و خصوصا طنز نویسی خوشحال باشم? یا بخاطر رنجی که از مدرسه می کشد ناراحت?(حالا بماند که این نوشته های یکی از زرنگ ترین و با انضباط ترین شاگرد کلاس بود.) بنظرتان با معلمشان صحبت کنم که چرا این قدر کلاس برایشان رنج آور است؟؟
پ.ن۲: ده سال بعد خود را به زیبایی به تناسب سنش به تصویر کشیده.??خوشحالم که هدف دارد.?
پ.ن۳: ده سال بعد، خود را راننده ي اين دستگاه مي داند.
پ.ن4: در جواب چه چیزی می خواهید اختراع کنید؟ این را به من داد.? ادامه »
موضوعات: طنز, تصاوير, شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک, شاه پرک و مدرسه
لینک ثابت
[سه شنبه 1397-12-21] [ 04:20:00 ب.ظ ]
|
|
|
|
|
|