تعطیلات کرونایی 2

ماه دوم قرنطینه خانگی هم تمام شد.
در تصور هیچ کدام‌مان، نمی‌گنجید که روزگاری این‌گونه را تجربه خواهیم کرد.
روزگاری که محروم خواهیم شد از نعمت‌هایی که دیگر حق مسلم‌مان محسوب می‌شد و از بس به آن‌ها خو گرفته و عادت کرده بودیم، برای‌مان عادی شده بود.
حق داشتیم وقتی کسی این روزگار را برای‌مان پیش‌بینی می‌کرد، باور نکنیم و به سخره بگیریمش.
مگر می‌شود محروم شد از آرام گرفتن کنج صحنِ گوهر شادِ امام مهربان‌مان.
مگر می‌شود محروم شد از ساعت‌ها صحبت با حضرتِ خواهر، در نزدیک‌ترینِ گوشه‌ی دنجِ ضریحشان، با نگاهِ زیرچشمی و اشک هایِ زیرِ چادرمان تا راحتِ راحت، دردِ دل کنیم.
مگر می‌شود تولدِ اماممان بیاید و جمکران نباشیم….
مگر می‌شود محروم شد از در آغوش گرفتنِ عزیزان‌مان.
مگر می شود….
و کلی مگر می‌شود هایی که شدند…
شاید این شدن‌ها جوابِ ناشکری‌هایمان بود…
شاید جوابِ دوزِ بالایِ نق زدن‌هایمان بود….
شاید شاید…
نمی‌دانم کدام شاید یا شایدها درست باشد ولی تا خود خدا نخواهد، روزگارِمان همچنین است.
تا خود خدا رحمی نکند، مگر می‌شود‌‌هایِ بسیاری در انتظارمان است‌.
هر چقدر هم می‌خواهیم نقش بازی کنیم، دل‌تنگی‌ها در صداها و چهره‌هایمان پر رنگ‌تر شده است.
هر چند خودمان را مشغول کردیم ولی باید رفته رفته افکارِ نویی برای زندگی‌مان دست و پا بکنیم.
۱۵‌روز دومِ ماهِ دومِ قرنطینه‌ی خود را با حضور در یک دوره‌ی آنلاین، خوانش دو کتاب(يوما/ خون انار گردن پاييز است)، رنگ آمیزی یک صفحه سپری کردم.

موضوعات: تصاوير, شاه پرک نوشت  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...