شاه پرک






يوما ...
يوما

در یکی از روزهای قرنطینه‌ی اسفند ماه، اطلاعیه‌ی تخفیف ۳۵درصدی کتاب‌های انتشارات نیستان، ترغیبم کرد برای خرید آنلاین کتاب.
یکی از کتاب‌هایی که انتخاب کردم، کتاب یوما نوشته مریم راهی بود.
منتظر وقتِ مناسبی برای مطالعه‌اش بودم که روز مبعث، شروع به خوانش این کتاب کردم.
کتابی است با ادبیات نو، جالب و بدیع‌، از زندگی امُّ‌المومنین، ام‌الایتامِ بطحاء، عزیزِ رحمة للعالمین؛ بانو حضرت خدیجه سلام الله علیها.
بانویی که به واقع مادری کرده برایمان، حق فراوانی بر گردنمان دارد و افسوس که بسیار کم می شناسیم‌شان و غریب است بین‌مان.
این کتاب، برای شروع شناخت‌مان، گزینه‌ی خوبی است.
شاید در برخورد نخست، برای منی که تابحال کتابی با این چنین ادبیاتی نخوانده بودم، ارتباط‌گیری سخت باشد ولی به اندکی نکشید که دوست‌دار چنین ادبیاتی شدم و از خوانش تک تک سطور، لذت می‌بردم و به نویسنده اش، احسنتی می‌گفتم و برایم تعجب داشت که چگونه ممکن است این چنین ذوقِ ادبی.
با‌ اینکه بعد از خوانش هر قسمتی، وَلعِ قسمت بعدی؛ نمی‌گذاشت کتاب را پایین بگذارم ولی برای هضمِ بهتر مطالب؛ مدتی، کتاب را می‌بستم و به فکر فرو می‌رفتم.
در ذهنم بود اگر کارگردانِ قوی‌ای اقدام به تصویر کشیدن این کتاب داشت، یکی از فیلم‌های جذاب و مخاطب پسند می‌شد و دریچه‌ایی می‌شد برای آشنایی با زندگی این بزرگ بانو و به تکاپویمان می‌انداخت برای شناخت بیشتر…
و به دنبال جوابِ سوال‌هایی بودیم نظیر: ما چکاره هستیم و چکار کردیم و می‌کنیم برای اسلام‌مان؟

موضوعات: تصاوير, معرفي كتاب, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
[پنجشنبه 1399-02-04] [ 06:47:00 ب.ظ ]

تعطیلات کرونایی 2 ...
تعطیلات کرونایی 2

ماه دوم قرنطینه خانگی هم تمام شد.
در تصور هیچ کدام‌مان، نمی‌گنجید که روزگاری این‌گونه را تجربه خواهیم کرد.
روزگاری که محروم خواهیم شد از نعمت‌هایی که دیگر حق مسلم‌مان محسوب می‌شد و از بس به آن‌ها خو گرفته و عادت کرده بودیم، برای‌مان عادی شده بود.
حق داشتیم وقتی کسی این روزگار را برای‌مان پیش‌بینی می‌کرد، باور نکنیم و به سخره بگیریمش.
مگر می‌شود محروم شد از آرام گرفتن کنج صحنِ گوهر شادِ امام مهربان‌مان.
مگر می‌شود محروم شد از ساعت‌ها صحبت با حضرتِ خواهر، در نزدیک‌ترینِ گوشه‌ی دنجِ ضریحشان، با نگاهِ زیرچشمی و اشک هایِ زیرِ چادرمان تا راحتِ راحت، دردِ دل کنیم.
مگر می‌شود تولدِ اماممان بیاید و جمکران نباشیم….
مگر می‌شود محروم شد از در آغوش گرفتنِ عزیزان‌مان.
مگر می شود….
و کلی مگر می‌شود هایی که شدند…
شاید این شدن‌ها جوابِ ناشکری‌هایمان بود…
شاید جوابِ دوزِ بالایِ نق زدن‌هایمان بود….
شاید شاید…
نمی‌دانم کدام شاید یا شایدها درست باشد ولی تا خود خدا نخواهد، روزگارِمان همچنین است.
تا خود خدا رحمی نکند، مگر می‌شود‌‌هایِ بسیاری در انتظارمان است‌.
هر چقدر هم می‌خواهیم نقش بازی کنیم، دل‌تنگی‌ها در صداها و چهره‌هایمان پر رنگ‌تر شده است.
هر چند خودمان را مشغول کردیم ولی باید رفته رفته افکارِ نویی برای زندگی‌مان دست و پا بکنیم.
۱۵‌روز دومِ ماهِ دومِ قرنطینه‌ی خود را با حضور در یک دوره‌ی آنلاین، خوانش دو کتاب(يوما/ خون انار گردن پاييز است)، رنگ آمیزی یک صفحه سپری کردم.

موضوعات: تصاوير, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
 [ 05:20:00 ب.ظ ]