شاه پرک






خاطرات سفیر ...
خاطرات سفیر

​با دیدن اسم کتاب و تصویر جلدش ترغیبی به خواندنش نداشتم. اصلا جذابیتی برایم نداشت.?

اما بالاخره دل به دریا زدم و شروع کردم.? حال، ۲ حسرت به سراغم آمد:?

۱)چرا علیرغم پیشنهادهای مختلف برای مطالعه این کتاب، زودتر شروع به خواندنش نکردم؟?

۲)چرا دو روزه تمومش کردم؟? جا داشت روزهای زیادی به آن اختصاص می دادم.?

شما هم می توانید با خاطرات دختر دانشجویِ دکترای طراحی در کشور فرانسه ، با متنی ساده، روان، گاه با چاشنی طنز، همراه باشید.

حتما بعد از مطالعه این کتاب، تصمیم می گیرید به دیگران امانتش بدهید. گزینه خوبی است برای هدیه خصوصا برای دوستان جان.?

برای نذرفرهنگی هم حتما این کتاب یکی از اولویت هایتان خواهد بود.☺

…و یک انگیزه دهنده بود برایم در ادامه راهی که برگزیدم.

موضوعات: معرفي كتاب, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
[شنبه 1398-01-31] [ 01:59:00 ب.ظ ]

آن بیست و سه نفر ...
آن بیست و سه نفر

​افراد زیادی پیشنهاد خواندنش را داده بودند. وقت یاری ام نمی کرد. بالاخره اراده کردم و شروع شد.?

پا به پای نویسنده حرکت کردم.?

همراه شدم با او در کنار بیست و دو نفر دیگر و چقدر جای اکبر خالی بود در کنار دوستانش در هشت ماه این کتاب.?

چه بسیار می شود یاد گرفت از این بزرگ مردان به ظاهر کوچک.

خاطرات خود نوشت احمدیوسف زاده در چهار فصل به انضمام یک پیش فصل در ابتدا و مجموعه ای از عکس ها و اسناد در آخر.

… و بی صبرانه مشتاق دیدن فیلم آن بیست وسه نفر هستم.

 

موضوعات: معرفي كتاب, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
[جمعه 1398-01-30] [ 10:35:00 ب.ظ ]

دکتر بازی ...

​روز جمعه بود، برای تغییر روحیه و طبق قرار هفتگی، همراه۲خانواده دیگر به باغ مان رفتیم. چون هوای بیرون سرد بود و مادران همیشه نگران، اجازه خروج از اتاقِ باغ را به بچه ها نمی دادند و این بچه ها هم از یکجا نشینی کلافه شده بودند، طبق معمول☺فکری به سرم زد.? از کیفِ جادویی خود که مخصوص روستاس? و پُر از کاغذهایی است که تنها یک رویشان قابل استفاده می باشد، دفترچه پزشکی توجهم را جلب کرد و به بچه ها پیشنهاد دکتر بازی دادم و به نوبت هر کداممان دکتر، مریض، منشی، پرستار می شدیم و دکترها نسخه هایی می نوشتند با خطِ خوانا و به زبان کودکانه و خلاصه برای مدتی موجبات شادی و خنده فراهم گردید.?? در حین بازی، پدر گرامی یادشان آمد که چند روزی است دفترچه پزشکی اش را که برای کاری از مکان مخصوصش برداشته و روی میز گذاشته بود، نیست.? و در این لحظه، برادر دهه ۸۰یم، دست بکار شد و همین که دفترچه را به دستش گرفت، با خنده شیطنت آمیزی گفت:همینه.? ولی من حرفش را جدی نگرفتم و گوشم بدهکارش نبود، اما چشمتان روز بد نبیند‌، خودش بود؛ دفترچه ی پدر.? اما در کیف من کنارِ دفترچه های منقضی شده و کاغذهای باطله چکار می کرد؟? فهمیدم حتما در خانه تکانی ها، بخاطر رنگ و روی رفته ی دفترچه، گمان کرده ام یکی از دفترچه های قدیمی است که از کیفم بیرون افتاده و برگردانده بودمش داخل کیف.? بعد از کلی نوش جان کردن نیش و کنایه های حاضرین که از هر طرف به سوی ما بازیکنان دکتر بازی، بی رحمانه پرتاب می شد،?? پدر، برگه های پزشکی به خطِ ما پزشکان امروز را جدا کرد و تحویلمان داد? عکسی از آن ها گرفته ام و به رایگان در اختیارتان می گذارم.? القصه، اگر روزی، روزگاری به سرتان زد که با بچه های خودتان یا بچه های فامیل، دکتر بازی انجام بدهید، اول، همه جای دفترچه را به دقت وارسی نمایید تا به سرنوشت ما، دچار نشوید. از ما گفتن بود، خود دانید.?

ادامه »

موضوعات: طنز, شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک  لینک ثابت
[شنبه 1398-01-17] [ 05:30:00 ب.ظ ]

تعطیلات نوروز ...


​اشتباه نکنید، این ها #هایکو_کتاب نیستند، بلکه مجموعه کتب? خوانده شده توسط #شاه_پرک در ۱۵روز تعطیلی آغاز سال۹۸هستند.

ابتدای سال۹۷بود که تصمیم بر آن شد به ازای هر ماه، حداقل یک کتاب خوب خوانده و یک فیلم خوب روی پرده سینما توسط#شاه_پرک دیده شود، اما بنا به دلایلی این آمار تقلیل پیدا کرده به ۶ کتاب و ۶ فیلم.?
در نتیجه، امسال تصمیم گرفته شد، به تلافی پارسال، با سرعت جت، برنامه ها جلو بروند.? این عکس را هم بعنوان نمونه آوردیم که شما هم شاهد باشید.

#کتاب #سلام_بر_ابراهیم۲ ادامه ی زندگی نامه و خاطرات #پهلوان بی مزار #شهید #ابراهیم_هادی هست که از تک تک خاطراتش می شود درس گرفت، پهلوانِ قهرمانی که آشنایی با زندگی شون نیازِ همه، خصوصا جوانان می باشد و کشورمان چقدر به این افراد در حجم انبوه احتیاج دارد، خصوصا برای کارهای مدیریتی، فرهنگی و ورزشی.
این کتاب برای نذر فرهنگی، گزینه ی مناسبی است.

#کتاب #گریه_های_امپراتور و #کتاب #آن_ها، غزل های عاشقانه، عارفانه استاد #فاضل_نظری است. اگر عاشق خواندن شعر هستید، این کتاب ها را فراموش نکنید، اگر هم کتابِ شعر دوست ندارید(مثل من?) با خوندن این کتاب ها می توانید حسِ خوبی کسب کنید.

#کتاب #روی_ماه_خداوند_را_ببوس ، #رمان از #مصطفی_مستور برای جواب به این پرسش می باشد که #آیا_خدا_هست؟.

القصه، اگر خواستید حس نکنید که اوقات شریفتان، بیهوده سپری می شود و تمایلی داشتید به استفاده بهینه از تک تک لحظاتتان و نکته ی مهم تر برای افزایش سرانه مطالعه ی مملکت، کتاب بخوانیدددد و نگذارید کتاب ها در کتابفروشی ها گرد و خاک بگیرند.?
هر چند می دانم شما عزیزان، اهل مطالعه و با کمالاتید.☺

دوستان عزیز، می دانم کتابِ خوب زیاده و چند تایی هم در کتابخانه، انتظارم را برای تورق می کشند ولی خوشحال می شوم که شما هم پیشنهاد بدهید.

موضوعات: معرفي كتاب, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-01-15] [ 01:30:00 ب.ظ ]

زنگ ورزش ...

وقتی ماه ها برای یک روز برنامه ریزی می کنی تا به یکی از  شادترین روزهای عمرت تبدیل شود و خاطرات جالب و فراموش نشدنی برایت ثبت شود، روزی که می خواهی به دور از دغدغه ها و دل مشغولی های روز مره، در کنار فردی که دوستی و صمیمیت را برایت معنا کرد و تبدیل به یکی از بهترین دوستانت شد؛ قرار بگیری?، اما به خاطر برنامه ریزی های نادرست عده ای، آن گونه که تو می خواهی پیش نمی رود.?
دو راه بیشتر نداری: ?

یا آن روز باید بنشینی زانوی غم بغل بگیری.?
یا راه دوم را -که هرچند انتخابش روی کاغذ آسان ولی در واقعیت سخت است.-باید انتخاب کنی و نگذاری آن روز برایت تلخ تمام شود.
بالاخره تصمیم می گیری عینک بدبینی را در آورده و شست و شو دهی و با نگاه تازه اطراف را برانداز کنی.
شاید حکمت این بود که آن روز را در کنار ۳۰نفر از دانش آموزان کلاس ششم، سپری کنی و دخترکانی که تازه قدم در سن نوجوانی گذاشته اند و غرق در خود و حرف ها و حساسیت های این دوران هستند، را دور خود جمع کنی و یک ورزش دسته جمعی انجام دهی تا هم حال دلِ خودت تغییر کند و هم ببینی نوجوانانی که بمدت هرچند کمتر از ۱ساعت، خنده هایی از ته دل سر بدهند و بعد از اتمام بازی برای تشکر کنارت حاضر شوند و بگویند:"خانم امروز به ما خیلی خوش گذشت."?

 همین جمله کوتاه و نگاه های سرشار از سپاسگذاری بهترین جایگزین برای برنامه ریزی هایی امروزم بود.?
بالاخره امروز که روز اشک ها و لبخند ها برایم بود،تمام شد. لحظه ایی  که غرق در احساسات، سیل اشک هایم روان بود، خدا به گونه ای راهنمایی ام کرد که لبخند بر لبانم جاری شد.?
و چقدر برایم زنده تر شدند، صحبت های استادی که در یکی از بهترین دوره ها، افتخار شاگردی اش برایم نصیب شد و حرف های جالب و نابی از ایشان شنیدم و تلاش نمودم تا توصیه هایش آویزه ی گوشم گردد.

چه خوب می گفتند:” وقتی در کنار فامیل هایتان هستید مثلا دختر خاله یا دختر عموی نوجوانتان، شب و روز آن ها را امر و نهی می کنید؟ چرا هنگام مواجهه با مردم عادی و دانش آموزان تلاش می کنید فقط و فقط برای آن ها منبر رفته و امر ونهی کنید؟”

 استاد تاکید داشتند:” یکی از بهترین شیوه های تبلیغ، خصوصا برای کودکان و نوجوانان، همدلی با آنان است و حضور در کنار بهترین لحظاتشان.
کسی منکر نیست که زنگ های ورزش، محبوب ترین ساعات برای دانش آموزان خصوصا برای انجام ورزش های گروهی است.
پس ایها الطلاب لازم نیست همین که برای تبلیغ، به مکانی قدم نهادیم، نرسیده افعال منفی استفاده کنیم و همیشه بگوییم نکن، نرو،… و بدتر بجای جذب؛ دفع ایجاد کنیم.?
می توانیم بهترین استفاده را از این راه هموار شده و فرصت هرچند کم برای طلاب، نهایت استفاده را بکنیم.☺
بعد از مرحله ی جذب، وقتی با ما همراه شدند، صحبت های تبلیغی مان را به گوششان برسانیم.
شاید اصلا رسالت تو این باشد که  به دانش آموزان این مرز و بوم برسانی:
اسلام با ورزش و تفریح در قالب چارچوب مخالف نیست، طلبه هم از ورزش سر در می آورد… .
کم ترین تاثیرش این است تا اگر فردی، فردا پس فردا این شبهه به گوشِ کودک، نوجوان امروز و جوان و زن آینده رسانید که اسلام به کلی مخالف شادی، نشاط، ورزش است، حداقل یک مثال نقض در ذهنش دارد چرا که بطور عملی نماینده و مبلغ اسلام و طلبه ای را دیده که پابه پایشان و حتی بیشتر از آن ها ورزش کرده و با خنده هایشان، از ته دل همراهی کرده است.

موضوعات: شاه پرک نوشت, شاه پرک و مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1397-12-25] [ 07:39:00 ق.ظ ]