​رواق‌م را بالا و پایین می‌کنم.

 ۶۰۶ روز را می‌بینم، حساب می‌کنم یک‌سال و ۸ ماه می‌شود که مطلبی منتشر نکرده‌ام‌.

 باورم نمی‌شود.

 آخر؛ سوژه پیدا می‌کردم، بارها و بارها می‌نوشتم، ویرایش می‌کردم. 

 اتفاقاتی که برایم می‌افتاد را تعریف می‌کردم. 

کتاب‌های خوانده شده را معرفی می‌کردم، خلاصه‌ای از سالی که گذشت و ماه‌های طی شده را مرور می‌کردم.

 امااااا

 همه‌ی این‌ها در ذهنم بود و به مرحله‌ی پست گذاری نمی‌رسید. 

دو کلاس با اساتید مطرح، گذراندم برای بهتر نوشتن.

 بجای کمک به نوشته‌هایم، کمال‌گرایی‌ام دامن زده شد و بیشتر ننوشتم.

 حجم اتفاقات و حوادث پیش‌بینی نشده و غافلگیرکننده به حدی بود که رمقِ نوشتن برایم نمانده بود و روزهای خوب به حدی سریع می‌گذشت که مجال نوشتن پیدا نمی‌کردم. 

الان که به پشت سرم نگاه می‌کنم، سوژه‌های سابق‌ام فرار کرده‌اند از ذهنم.

 با خودم قرار گذاشته بودم هر روز بنویسم از روزهای معلمی، از مدرسه، از دخترک‌های پشت نیمکت‌نشین، شیطنت‌هایشان، دوستی‌هایشان، …. 

اما نشد که بشود. 

می‌خواهم این آخر سالی، این خان ننوشتن را پشت سر بگذرام و هرچه دلِ تنگم می‌خواهد، بگویم. 

می‌خواهم دیو کمال‌گرایی، بی‌نقص نوشتن، وقت نداشتن، دنبال توجیه بودن را بکشم. امیدوارم که بتوانم.

موضوعات: شاه پرک نوشت  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...