شاه پرک






خال سیاه عربی ...
خال سیاه عربی

‌‌‌‌ ‌‌‌ ‌‌خودم را تنبیه کرده بودم تا دفاع پایان نامه‌ام را انجام نداده‌ام، حق ندارم کتابی بخوانم. اما این خود تنبیهی و دوری از کتاب، فقط ۲ ماه دوام آورد. توفیق اجباری شد تا همزمان با دهه‌ی اول ذی‌الحجه شروع به خواندن کتاب “خال سیاه عربی” کنم. کتابی که با خوانش سطرهایش، صدای نویسنده در ذهنم تداعی می‌شد. انگار به صدای نویسنده گوش می‌دادم، نویسنده‌ایی که قبل از آشنایی با کتاب‌هایش، پادکست‌های جالب و حال خوب‌کُنَش را شنیده بودم. این کتاب هم، سفرنامه‌ایی جالب بود از حج تمتع پارسالِ آقای “حامد عسکری". کتابی که شروع متفاوتی داشت و از کودکی‌های نویسنده در زادگاهش (بم) و تصوراتی که از خدا توسط اطرافیان برایش ایجاد کرده بودند، آغاز شد. احساسات لطیف و عواطف شخصی نویسنده، در این کتاب ملموس است و به خوبی خواننده‌ی کتاب را با خود همراه می‌کند و متن روان و دلنشینی دارد. نگاهِ شاعرانه نویسنده در کتاب مشهود است و طنزهای گاه گاهش، به دل می‌نشیند. گریزهایش را بسیار دوست داشتم. حتی بیشتر از خود سفرنامه. هرچند این گریزها، گاه قابل پیش بینی بود و در پاره‌ایی از گریزها، دلم می‌خواست اضافه‌تر باشد.  این کتاب برای من، که هیچ آشناییت و تصوری نسبت به سفر حج نداشتم، یک سیر و سفرِ معنویِ مجازی، به ارمغان آورد.

موضوعات: معرفي كتاب, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
[پنجشنبه 1399-05-23] [ 07:29:00 ب.ظ ]

غافلگیریِ رفیق ...
غافلگیریِ رفیق
غافلگیریِ رفیق

تا حالا کسی را غافلگیر نکرده بودم، نه.. دقیق‌تر بگویم، کسی را بدین شکل غافلگیر نکرده‌ام، خصوصا یک دوست جان را.

سه سال بود که در فکر غافلگیر کردن در روز تولدش بودم ولی هر سال اتفاقی می‌افتد که نمی‌شد. 

تا اینکه امسال تصمیم گرفتم هر طور که شده، کاری بکنم.

کلی برنامه و طرح ریخته بودم.

ایده‌هایی در فکرم بود ولی بخاطر مسائلی به سرانجام نرسید.

وقتی آن ایده‌ها را مرور می‌کردم کلی ذوق مرگ می‌شدم.

تصور می‌کردم و قند توی دلم آب می‌شد.

بالاخره با کلی ذوق و شوق، کادویی گرفتم در کنار یک یادگاری.

پیام فرستادم و دعوتش کردم به کافه‌ایی.

و اصلا به روی خودم نیاوردم که روز تولدش است.

استرس داشتم که نکند بفهمد، نکند کاری برایش پیش بیاید و کنسل کند و کلی نکند‌های دیگر.

باورتان نمی‌شود اگر بگویم شب قبلش، بخاطر انواعِ فکرهایی که در سرم رژه می‌رفت، دائم دچار خواب و بیداری می‌شدم و نتوانستم خواب درست و حسابی داشته باشم. 

بالاخره طبق قرار قبلی، آمد دنبالم، وقتی سوار ماشینش شدم، شروع کردم به اجرای برنامه.

 کارت پستال دیجیتالی را که قبلا آماده‌اش کرده بودم، به گوشی‌اش فرستادم.

صحبت‌های عادی داشتیم تا رسیدیم داخل کافه. 

بعد از انجام سفارش‌، اول از کارت پستال شروع کردم و سپس نوبت رسید به دادن کادو و یادگاری.

استرس داشتم که نپسند ولی ذوق‌زدگی و شادی‌اش، خوشحالم کرد و آرام شدم.

بعد از کلی عکس و صحبت، با رفیق جانم خداحافظی کردم.

خدا را شکر کردم که یک روز عالی و خاطره انگیز برایم ثبت شد.

در این روزها، نیاز اساسی داشتم به این حجم از شادی.

قدردانی‌اش، طی چند روز بعد، حالِ دلم را اساسی خوب کرد، هر چند به هیچ وجه انتظارش را نداشتم.

با اینکه در چند سال آشنایی و دوستی که با هم داشتیم سلیقه‌هایمان متفاوت بوده، در سر مسائلی با هم اختلاف نظر داشتیم ولی قدرت دوستی و دوست داشتن بر همه ی این‌ها چربیده و نخواسته‌ام و نمی‌خواهم این رشته دوستی در هیچ شرایطی بگسلد.

راستش از خودم تعجب می‌کنم منِ تو داری که در مقابل داشتنِ دوست صمیمی مقاومت عجیبی داشتم، کمتر از ۵سال است با حضورش، معنای رفاقت و صمیمیت را می‌فهم.

محبتش یک جورِ خاص در دلم افتاده و در کنارش حس خوبی دارم.

دقیقا نمی‌دانم چرا بسیار بسیار زیاد دوستش دارم…

شاید تا آخر عمر هم نخواهم فهمید که چرا این اندازه او را دوست دارم ولی به قولِ عزیزی که بهم گفت:"باید این سوال را تمام کنی، دوستش داری چون دلت می‌خواد، برای احساس و عشق نباید سوال مطرح بشه. چون آدم بخاطر فضیلت‌ها جلب میشه و بعدش فقط اونه و اون…”

واقعا معتقدم که نگه داشتن دوستِ خوب، هنر بزرگی است.

و شیرین ترین لحظه‌ها، وقتِ بودن با دوستان خوب است.

خیلی دوست دارم قدر دوستی با او را دانسته و خاطره های خوب بسازیم و دوستی مانایی در کنار هم تجربه کنیم.

نمی‌دانم روزگار و سرنوشت چه بر سر ما و دوستی‌مان خواهد آورد ولی به احترامِ چندین سال حالِ خوب، و لحظات و روزهای نابی که دوست داشتم قاب بگیرم و تافت بزنم تا همین‌گونه بمانند، این پست را به یادگار اینجا می‌گذارم.

موضوعات: تصاوير, شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک  لینک ثابت
[سه شنبه 1399-04-31] [ 11:23:00 ق.ظ ]

دخترای سرزمینم ...

دهه کرامت مبارک…

#تولیدی 

#عکس_نوشته_تولیدی 

#کلیپ 

#کلیپ_تولیدی 

روز دختر مبارک???

تقدیم به گل دخترای سرزمینم???

موضوعات: مناسبت ها, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
[سه شنبه 1399-04-03] [ 12:31:00 ب.ظ ]

خودت باش دختر ...
خودت باش دختر

اولین کتابی که به صورتِ صوتی خواندم یا درست‌تر بگویم: گوش دادم، کتاب “خودت باش دختر” اثر ریچل هالیس، با ترجمه: هدیه جامعی. با صدای: معصومه عزیز محمدی. که از اپلیکیشن کتابراه تهیه نمودم، بود.

در این کتاب به یکی از دلایلِ این همه نا‌آرامی‌هایی  که گریبانِ جامعه را گرفته و دور و اطرافمان در آن بی‌تاثیر نبوده، خوب اشاره می‌کند.

“در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که می‌گوید یا باید همه چیز داشته باشی یا هیچ چیز نیستی.

بنابراین هر فردی با خودش می‌گوید: من یا باید بی‌عیب و نقض به نظر برسم، و بی عیب و نقص رفتار کنم و این حرف را بزنم یا اینکه شکست را قبول کنم.

دست از تلاش برداشته‌ایم…

همیشه احساس می‌کنیم عقب هستیم و شکست خورده‌ایم..

زندگی نباید به‌معنای زنده ماندن باشد بلکه به معنای زندگی کردن باشد.”

این کتاب با اینکه مطالبِ خوب و تاثیرگذار بسیاری دارد ولی خالی از عیب و نقص نیست و مطالبی دارد که فرهنگِ ما، آن‌را نمی‌پذیرد، اما با این وجود ارزش حداقل یکبار خوانش را دارد. 

با مطالعه‌ی این کتاب، متوجه خواهیم شد که یک‌سری دغدغه‌ها، مسائل و مشکلاتی که گریبان‌گیر خانم‌هاست، محدود به خودمان، شهرمان، کشورمان نیست و جهانی است و این خود حسِ خوبی به آدمی می‌دهد که تنها خودت نیست که با این‌ مشکلات و مسائل دست و پنجه نرم می‌کنی.

این کتاب، یکی از کتاب‌های انگیزشیِ جالب و لذت بخش بود و بنظرم نیاز است که هر بانویی یکبار به مطالعه‌ی آن بپردازد.

موضوعات: معرفي كتاب, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
[شنبه 1399-03-31] [ 06:30:00 ب.ظ ]

آن‌ ۲۳‌ نفر ...

بعد از خواندن کتاب آن۲۳نفر، وقتی شنیدم فیلمِ این کتاب ساخته شده، بی‌صبرانه منتظر تماشای آن در سینما بودم ولی صد حیف که راهی به سینمایِ شهر ما نیافت.

و بعد از چند وقت، در فیلیمو دانلود کرده و در اولین فرصت با اشتیاق نگاهش کردم.

واقعا از تماشایش لذت بردم و با تک تک لحظاتش زندگی کردم.

به داشتن چنین بزرگ مردانی در سرزمینم افتخار می‌کردم.

نوجوانانی که عشق به آیین، وطن دوستی و غیرت را در مرحله عمل ثابت کردند.

و اسارت با عزت را به آزادی با ذلت ترجیح دادند و موجبِ سربلندی کشورشان شدند.

تماشای این فیلم با موضوع منحصر بفرد و بکر، به حدی برایم جالب، خوش‌آیند و لذت بخش بود که بعد از دعوتِ اهالی خانه به تماشایش، برای بار دوم هم نظاره‌گر این فیلم شدم.

این فیلم به کارگردانی: مهدی جعفری و محصول سازمان هنری اوج می‌باشد.

و روایت‌گر اسارت ۲۳ نوجوان در سال ۱۳۶۱ در زندان‌های عراق می‌باشد.

موضوعات: شاه پرک نوشت, معرفي فيلم  لینک ثابت
[جمعه 1399-03-30] [ 09:55:00 ب.ظ ]