شاه پرک






خواهرانه ...

 چند سالی می‌شود که خانواده‌ی پُرجمعیت ما بخاطر تحصیل فرزندان در شهرهای دیگر، چهار نفره شده و من مانده‌ام با برادرم. ته مانده‌های دهه شصت هستم و او آغاز‌گر دهه هشتاد. ته تغاری خانواده و یوزارسیف پدر و مادرم است. 6مهر که راهی دانشگاه در شهر دیگر شد، وقتی قدم به خانه گذاشتم؛و جای خالی او را دیدم، گریه‌ام سرازیر شد. در و دیوار خانه، پر بود از خاطرات مشترکمان. با اینکه شیطنت‌ها و سر و کله زدنمان زبانزد خانواده هست ولی حال و روز آن روزهایم، بشدت بارانی بود. تولدش بطور واضح یادم نمی‌آید ولی زمانی که به خانه‌مان قدم گذاشت، شور و حال و شادی خاصی، همراهش آورد. با او دوباره کودکی، نوجوانی را تمرین کردم. خواهرانگی کردم‌. تجربه‌های ناب و درس‌های خاصی آموختم. با اینکه مدتی زمان بُرد، اما طی یک ماه، رفته رفته به عدم حضورش عادت کردم. در تاریخ 98/8/8 وقتی من سرکار بودم و او در خانه، باخوشحالی خبر از قبولی‌اش در دانشگاهی داد که بسیار ذوقش را داشت و با اینکه در یکی از بهترین دانشگاه‌های دولتی تحصیل می‌کرد ولی منتظر اعلام نتیجه‌ی این دانشگاه بود. دیشب، او را راهی دانشگاهِ جدیدش کردیم و بازهم بغض و گریه، ول کنم نبود ولی این بار خوشحال بودم که در مکانی امن، تحصیل خواهد کرد و به آنچه دوست داشت و بخاطرش زحمت کشیده بود، رسید.

موضوعات: شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک  لینک ثابت
[شنبه 1398-08-11] [ 08:21:00 ب.ظ ]

غریب الغربا ...

 زمانی که خردسالی بیش نبودم با شنیدن ِ واژه ی غریب الغربا، با خود کلنجار می رفتم که چرا امام به این مهربانی را غریب می نامند. با این همه زائر، چرا غریب است؟؟!! یک روز دل به دریا زدم و از مادرم پرسیدم و جواب شنیدم چون این آقای مهربان، فرسنگ ها با اجدادشان، فاصله دارند، غریب الغربایند. بعدها متوجه شدم، این یکی از وجوهِ غریب بودن، آقای مهربان است. و می توان گفت: کسی که از اهل و عیال و دردانه اش، دور باشد؛ غریب است. ? کسی که از قبر جدش، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، دور باشد؛ غریب است. ? کسی که امامتش، توسط شیعیان و نمایندگان پدر، انکار شود؛ غریب است. ? کسی که بستگان نزدیکش، فرزندش را اولادش ندانند و نسب شناس بیاورند؛ غریب است. ? کسی که ولایت عهدی بر او تحمیل شود؛ غریب است. ? کسی که کنار قاتلِ پدر خویش، دفن شود؛ غریب است. ? با خود مرور می کنم، ایشان خاندانِ غریب اند. آه که دق کردن از غمِ این همه غربت و تنهایی رواست. خدایا به حقِ غریب الغربا، ما را آنی و کمتر از آنی به حالِ خودمان وامگذار.

موضوعات: مناسبت ها, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
[دوشنبه 1398-08-06] [ 03:40:00 ق.ظ ]

دوره طرح ولایت ...

یه روزایی تو زندگی آدم، روزای اوجشه.
روزایی که هرچقدر هم به ظاهر زیاد باشه، ولی باز میترسی زود تموم بشه.
روزایی که شاید در آنِ واحدش، قدرشو ندونی ولی یه مدت که بگذره، تازه حسرت تک تک ثانیه ها و لحظاتش، تو تَن و بدنت میشینه و میخوایی تکرار بشه.
روزایی که کلی تجربه ی جدید، درسِ زندگی ازشون به یادگار می مونه.
روزایی که واست رقم خورده تا دوستای ناب پیدا کنی و40 روز خاص رو باهاشون تجربه كني.
40روزی که در جوار حضرت برادر(علیه السلام)، یکی از بهترین دوره ها رو گذروندم.
در کنار بهره بردن از اساتید تاپ کشوری در این دوره، 40روز پرمناسبت رو از 30شوال تا10ذی الحجه سپری کردم.
این روزها، به یاد پارسال می افتم، و حس مَلَسی رو تجربه میکنم.
باشد که حضرت رضا(علیه السلام) دوباره ما را، مهمان خود کند خصوصا در روز تولدشان‌.



1562910889k_pic_95cb4b91-06c3-4f78-947b-4e5b076b4dee.jpg

1562910889k_pic_81a55847-bd36-4709-b77b-43fc4f798c32.jpg

1562910889k_pic_8879bdfd-a6b2-41b9-b6b3-7fe1ccd17954.jpg

1562910888k_pic_1858ac11-74c1-4711-b61d-3abd3cff8987.jpg

1562910888k_pic_6613a62c-7375-400c-88b8-ed5318165d20.jpg

موضوعات: مناسبت ها, شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-05-02] [ 03:28:00 ب.ظ ]

نخل و نارنج ...

اکثر کتاب هایی که خوانده ام، اول کتاب را خوانده ام و بعد نویسنده را شناخته ام.
این بار برعکس شد.
با تعریفی که از کتاب شنیده بودم علیرغم اینکه برخی نظرات نویسنده کتاب برایم غیرقابل هضم هست و در مواردی مخالف هستم، اما به خود نهیب زدم، این بار ماقال دیگری از من قال را در نظر بگیرم.
هرچند، روزی که کتاب به دستم رسید هم زمان بود با اتفاقات و حواشی دیزی دورهمی، و دوباره  میخواستم شروع نکرده پایان بدهم به مطالعه این کتاب. اما با این تفاسیر، کتاب “نخل و نارنج” وحید یامین پور را30خرداد 98 شروع کردم.
دو فصل اول مرا دوباره وسوسه به کنار گذاشتن این کتاب می کرد ولی صبوری پیشه کردم و ادامه دادم و اول تیر ماه تمامش کردم.
کتابی که روایتگر گوشه هایی از زندگی نامه ی یکی از درخشان ترین ها در علم و تقوا، شیخ مرتضی انصاری(مرجع تقلید و یکی از نوادگان جابربن عبدالله انصاری‌)، هست.
البته روایتی که ملال آور نیست و جذابیت خاصی دارد.
در این کتاب، گوشه هایی از سفرها، هجرت ها، سختی های این عالم بزرگ، بگونه ای جالب روایت شده است.
پیشنهاد می کنم اگر فراغتی حاصل گردید، حتما مطالعه کتاب را در اولویت قرار دهید.

برش هایی از کتاب:
- در هر راندنی کشش و دعوتی نهفته است.
- نیت کن. زهد به نیت نیاز دارد. اگر بدون نیت باشد زهد نیست بلکه حسرت داشتن است در نداری.
- پرهیز پر پرواز او بود. با خود عهد کرده بود مذاقش را باطعم چیزی که برای زنده ماندنش ضرورتی نداشت، آشنا نکند. با هر چشیدن جدیدی، خواهش جدیدی متولد می شد و در هر خواهش جدیدی، ذلت جدیدی نهفته بود.
- فقر، فخر است؛ ولی تا وقتی انتخاب شود و اظهار نشود. وقتی که اظهار شود، هم فقر است و هم ضعف.

1561928295k_pic_adfeddfa-80a0-4003-9b64-7a570175c042.jpg

1561928291k_pic_e86ef458-7df1-457f-801a-ff2f1b877966.jpg

1561928289k_pic_2c54d544-883a-4434-8e1d-ed5fce57a952.jpg

موضوعات: معرفي كتاب, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-04-16] [ 05:11:00 ب.ظ ]

قلم ...

​#شاه_پرک_نوشت  از وقتی یادم می آید؛ می نوشتم، اما نه در حد #تولیدی و #به_قلم_خودم. فقط در حد نوشتن از روزمرگی ها و خاطرات روزانه. ?  ره آوردش، چندین چند دفترچه که مخفی میکردم تا کسی خاطراتم را نخواند، اما از تیررسِ دیدگانِ برادرانم در امان نمی ماند و پیدا میکردند و با صدای بلند چند خاطره را می خواندند ? و من چقدر خجالت می کشیدم.? و این اتفاق بارها تکرار می شد. ?  تا اینکه روزگار سپری شد و عشقم به نوشتن بیشتر گردید ولی نمیدانستم از چه بنویسم، برای چه بنویسم. بخاطر چه کسی بنویسم. فقط این را میدانستم که باید بنویسم. بخاطر حالِ دل خودم هم که شده بود به این نوشتن نیاز داشتم. ?  در گذر زمان با دوستان نویسنده کوثرنتی آشنا شدم. با تشویق دوستان، بارها نوشتم و خط خطی کردم… ?  بعد از نوشتن، مشکل دیگری که برایم پیدا شد، جرائت نداشتن برای ارائه نوشته ها بود، که باز هم دوستان، تنهایم نگذاشتند و کمک کردند تا بر این ترسم هم فایق بیایم و کم کم نوشته ها را برای بررسی فرستادم. ? حالا که چند نوشته ی دست و پا شکسته دارم، نمی دانم چرا ولی حسی شبیه حس مادرانه به آن ها دارم.? مثل بچه های نداشته ام، دوستشان دارم. ?  هر روز که از سختی روزگار به تنگ می آیم، به نوشته هایم سر می زنم و بارها بارها، آن ها را می خوانم. و چند برابرِ حسِ لذت بخشِ بعدِ نوشتن، بعد از خواندنِ نوشته ها، سراغم می آید. ?  دوباره به کمکِ دوستانِ نویسندهِ کوثرنتی نیاز دارم تا به نوشته هایم‌ رنگ و لعابی بدهم برای بهتر دیدن، بهتر شنیدن، بهتر بازگو کردن و بهتر زندگی کردن. و خلاصه کلام.. #روز_قلم مبارک باد بر تمام دوستانی که در #نهضت_تولید_محتوا فعالن و بارها و بارها از #تولیدی ذهن و قلم هایشان، استفاده ها برده ایم. قلم هایتان نویسا باد دوستان. #نون_والقلم_و_ما_یسطرون

موضوعات: شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک  لینک ثابت
[جمعه 1398-04-14] [ 12:39:00 ب.ظ ]


1 2 3 5 6