شاه پرک






دوره طرح ولایت ...

یه روزایی تو زندگی آدم، روزای اوجشه.
روزایی که هرچقدر هم به ظاهر زیاد باشه، ولی باز میترسی زود تموم بشه.
روزایی که شاید در آنِ واحدش، قدرشو ندونی ولی یه مدت که بگذره، تازه حسرت تک تک ثانیه ها و لحظاتش، تو تَن و بدنت میشینه و میخوایی تکرار بشه.
روزایی که کلی تجربه ی جدید، درسِ زندگی ازشون به یادگار می مونه.
روزایی که واست رقم خورده تا دوستای ناب پیدا کنی و40 روز خاص رو باهاشون تجربه كني.
40روزی که در جوار حضرت برادر(علیه السلام)، یکی از بهترین دوره ها رو گذروندم.
در کنار بهره بردن از اساتید تاپ کشوری در این دوره، 40روز پرمناسبت رو از 30شوال تا10ذی الحجه سپری کردم.
این روزها، به یاد پارسال می افتم، و حس مَلَسی رو تجربه میکنم.
باشد که حضرت رضا(علیه السلام) دوباره ما را، مهمان خود کند خصوصا در روز تولدشان‌.



1562910889k_pic_95cb4b91-06c3-4f78-947b-4e5b076b4dee.jpg

1562910889k_pic_81a55847-bd36-4709-b77b-43fc4f798c32.jpg

1562910889k_pic_8879bdfd-a6b2-41b9-b6b3-7fe1ccd17954.jpg

1562910888k_pic_1858ac11-74c1-4711-b61d-3abd3cff8987.jpg

1562910888k_pic_6613a62c-7375-400c-88b8-ed5318165d20.jpg

موضوعات: مناسبت ها, شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-05-02] [ 03:28:00 ب.ظ ]

نخل و نارنج ...

اکثر کتاب هایی که خوانده ام، اول کتاب را خوانده ام و بعد نویسنده را شناخته ام.
این بار برعکس شد.
با تعریفی که از کتاب شنیده بودم علیرغم اینکه برخی نظرات نویسنده کتاب برایم غیرقابل هضم هست و در مواردی مخالف هستم، اما به خود نهیب زدم، این بار ماقال دیگری از من قال را در نظر بگیرم.
هرچند، روزی که کتاب به دستم رسید هم زمان بود با اتفاقات و حواشی دیزی دورهمی، و دوباره  میخواستم شروع نکرده پایان بدهم به مطالعه این کتاب. اما با این تفاسیر، کتاب “نخل و نارنج” وحید یامین پور را30خرداد 98 شروع کردم.
دو فصل اول مرا دوباره وسوسه به کنار گذاشتن این کتاب می کرد ولی صبوری پیشه کردم و ادامه دادم و اول تیر ماه تمامش کردم.
کتابی که روایتگر گوشه هایی از زندگی نامه ی یکی از درخشان ترین ها در علم و تقوا، شیخ مرتضی انصاری(مرجع تقلید و یکی از نوادگان جابربن عبدالله انصاری‌)، هست.
البته روایتی که ملال آور نیست و جذابیت خاصی دارد.
در این کتاب، گوشه هایی از سفرها، هجرت ها، سختی های این عالم بزرگ، بگونه ای جالب روایت شده است.
پیشنهاد می کنم اگر فراغتی حاصل گردید، حتما مطالعه کتاب را در اولویت قرار دهید.

برش هایی از کتاب:
- در هر راندنی کشش و دعوتی نهفته است.
- نیت کن. زهد به نیت نیاز دارد. اگر بدون نیت باشد زهد نیست بلکه حسرت داشتن است در نداری.
- پرهیز پر پرواز او بود. با خود عهد کرده بود مذاقش را باطعم چیزی که برای زنده ماندنش ضرورتی نداشت، آشنا نکند. با هر چشیدن جدیدی، خواهش جدیدی متولد می شد و در هر خواهش جدیدی، ذلت جدیدی نهفته بود.
- فقر، فخر است؛ ولی تا وقتی انتخاب شود و اظهار نشود. وقتی که اظهار شود، هم فقر است و هم ضعف.

1561928295k_pic_adfeddfa-80a0-4003-9b64-7a570175c042.jpg

1561928291k_pic_e86ef458-7df1-457f-801a-ff2f1b877966.jpg

1561928289k_pic_2c54d544-883a-4434-8e1d-ed5fce57a952.jpg

موضوعات: معرفي كتاب, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-04-16] [ 05:11:00 ب.ظ ]

قلم ...

​#شاه_پرک_نوشت  از وقتی یادم می آید؛ می نوشتم، اما نه در حد #تولیدی و #به_قلم_خودم. فقط در حد نوشتن از روزمرگی ها و خاطرات روزانه. ?  ره آوردش، چندین چند دفترچه که مخفی میکردم تا کسی خاطراتم را نخواند، اما از تیررسِ دیدگانِ برادرانم در امان نمی ماند و پیدا میکردند و با صدای بلند چند خاطره را می خواندند ? و من چقدر خجالت می کشیدم.? و این اتفاق بارها تکرار می شد. ?  تا اینکه روزگار سپری شد و عشقم به نوشتن بیشتر گردید ولی نمیدانستم از چه بنویسم، برای چه بنویسم. بخاطر چه کسی بنویسم. فقط این را میدانستم که باید بنویسم. بخاطر حالِ دل خودم هم که شده بود به این نوشتن نیاز داشتم. ?  در گذر زمان با دوستان نویسنده کوثرنتی آشنا شدم. با تشویق دوستان، بارها نوشتم و خط خطی کردم… ?  بعد از نوشتن، مشکل دیگری که برایم پیدا شد، جرائت نداشتن برای ارائه نوشته ها بود، که باز هم دوستان، تنهایم نگذاشتند و کمک کردند تا بر این ترسم هم فایق بیایم و کم کم نوشته ها را برای بررسی فرستادم. ? حالا که چند نوشته ی دست و پا شکسته دارم، نمی دانم چرا ولی حسی شبیه حس مادرانه به آن ها دارم.? مثل بچه های نداشته ام، دوستشان دارم. ?  هر روز که از سختی روزگار به تنگ می آیم، به نوشته هایم سر می زنم و بارها بارها، آن ها را می خوانم. و چند برابرِ حسِ لذت بخشِ بعدِ نوشتن، بعد از خواندنِ نوشته ها، سراغم می آید. ?  دوباره به کمکِ دوستانِ نویسندهِ کوثرنتی نیاز دارم تا به نوشته هایم‌ رنگ و لعابی بدهم برای بهتر دیدن، بهتر شنیدن، بهتر بازگو کردن و بهتر زندگی کردن. و خلاصه کلام.. #روز_قلم مبارک باد بر تمام دوستانی که در #نهضت_تولید_محتوا فعالن و بارها و بارها از #تولیدی ذهن و قلم هایشان، استفاده ها برده ایم. قلم هایتان نویسا باد دوستان. #نون_والقلم_و_ما_یسطرون

موضوعات: شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک  لینک ثابت
[جمعه 1398-04-14] [ 12:39:00 ب.ظ ]

انسان کامل ...
انسان کامل

ماه رمضان توفیق اجباری حاصل شد برای مطالعه کتاب انسان کامل اثر شهید مرتضی مطهری.  موضوع این کتاب در مورد انسان کامل از دیدگاه اسلام است. شهید مطهری در این کتاب نظریات مکاتب مختلف نظیر مکتب عقل، عشق و عرفان، قدرت، سوسیالیسم، اگزیستانسیالیسم، را در مورد انسان کامل مورد بررسی و نقد قرار می دهد و در نهایت آشکار می سازد که اسلام، برخلاف سایر مکاتب، تک بعدی نیست و دینی جامع و چند بعدی است. انسان کامل و انسانِ اسلام، باید همه ی دستورات این مکتب را بطور هماهنگ به اجرا در آید. مطالعه ی این کتاب، برای شناختِ انسان ایده آل، متعادل و نمونه ی دین اسلام، در همه ی زمان ها و برای همه افراد ضروری است.

موضوعات: معرفي كتاب, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
[شنبه 1398-03-25] [ 07:43:00 ب.ظ ]

انگيزه ...
انگيزه

از تدریس به بچه های فامیل شروع شد، بخاطر رضایت حاصله، دوستان آن ها هم اضافه گردید و چندین سال است که بخاطر زکات علم، دانش آموزان زیادی را رایگان، راهی جلسه ی امتحان کرده ام. ☺ این تدریس شامل دروس مرتبط دبیرستانم(فیزیک، شیمی، ریاضی،..)، دروس غیرمرتبط دبیرستان و مرتبط حوزه(فلسفه، منطق، عربی) در تمامی مقاطع ابتدایی، متوسطه و دانشگاه می باشد. ? با واسطه یکی از این دانش آموزان، با خانمی55ساله آشنا شده ام که برای تاسیس مهد کودکی، توفیق اجباری پیداکرده برای ادامه تحصیل آن هم در مقطع کارشناسی. ?

روز اولی که برای تدریس به ایشان پیشنهاد گرفتم، دل نگرانی خاصی پیدا کردم که خدایا چگونه با کسی که بیش از30سال است از تحصیل دور مانده، تمرین نمایم. ? بالاخره به خانه شان رسیدم. بماند که چقدر حیاط خانه اش بزرگ، باصفا، دلچسب و سرسبز بود. ?? راهنمایی شدم به داخل خانه. شروع کردم به تدریس آن هم با زبان روزه. ? اراده و جدیتی وافری که در ایشان بود و در شاگردانِ قبلیِ بسیار کم سن و سال تر، کم تر دیده بودم، مرا هم سر شوق می آورد و انرژی زا بود و برای ادامه کار با ایشان ترغیبم میکرد. ? تنها حسرتش که مدام تکرار می کرد، این بود چرا فرصت سوزی کرده ام و قدر دان نعمت هایم نبوده ام و در زمان مناسب، ادامه تحصیل نداده ام. ? بعد از 2و نیم ساعت، موقع خروج، شاهد لبخند رضایت بر لبان این دانشجوی سن بالایِ شناسنامه ای بودم که به جِد، پیگیر ادامه جلسات بود. ☺

در راه با خود می اندیشیدم که چرا در برخی نوجوانان این چنین انگیزه ای را نمی بینم؟ ? بیشتر که فکر می کنم، شاید یکی از علت هایش این باشد که تا نعمتی را از دست نداده ایم،شکرگذارش نیستیم. ? علت دیگری که به ذهنم آمد: نداشتن انگیزه لازم هست. ? و متاسفانه چندین دلایل ریز و درشت دیگر…

پ.ن1: بعد از دیدن حیاط به آن بزرگی که ماشاءالله یک سرش در یک کوچه و سر دیگر در کوچه دیگر بود، و بزرگتر از یک مدرسه بزرگ،با اجازه ی شما دوستان، آرزو کردم خدایا به من هم از خزانه غیبت، این چنین حیاط باصفایی مرحمت بفرما.(بلند بگو آمین) ?

پ.ن2:هرچند حیا کردم ? از کل حیاطشان عکسی بگیرم، آمااااا از گل های حیاط، عکسی به اشتراک میگذارم تا بی نصیب نمانید ? .

 

ادامه »

موضوعات: تصاوير, شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-03-08] [ 10:37:00 ب.ظ ]