شاه پرک






سقای آب و ادب ...
سقای آب و ادب

مدت‌ها بود که دوست داشتم این کتاب را مطالعه کنم ولی وقتی پیدا نمی‌شد تا اینکه از دهه سوم ماه محرم تا دهه دوم ماه صفرِ امسال ؛ توفیقِ مطالعه‌ی کتاب #سقای_آب_و_ادب نوشته‌ی #سید_مهدی_شجاعی حاصل شد.

‌همانگونه که از اسمش پیداست، این کتاب در مورد حضرت عباس علیه‌السلام می‌باشد که در ده روایت، با نثری ادبی و روان؛ که سرشار از آرایه‌های ادبی است،  شخصیت ایشان از دیدگاه ده راوی به تصویر کشیده می‌شود.

این اثر شامل ده فصل زیر است:

عباسِ علی، عباسِ ام‌البنین، عباسِ عباس، عباسِ سکینه، عباسِ مواسات، عباسِ زینب، عباسِ ادب، عباسِ حسین، عباسِ فرشتگان، عباسِ فاطمه.

‌با اینکه بخشِ عباسِ فرشتگان طولانی و شاید کسل کننده بود ولی روایت نو و جدیدی داشت.

‌عباسِ فاطمه، عجیب به دل می‌نشست و روح فزا و فوق العاده بود.

غیر از فصل عباس ِفرشتگان، بقیه فصل‌ها بر اساس کتاب‌های تاریخی و روایات و اسنادِ معتبر نوشته شده است که در خاتمه‌ی کتاب، منابع آن‌ها آورده می شود.

ادامه »

موضوعات: تصاوير, معرفي كتاب, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
[چهارشنبه 1399-07-16] [ 01:04:00 ق.ظ ]

غافلگیریِ رفیق ...
غافلگیریِ رفیق
غافلگیریِ رفیق

تا حالا کسی را غافلگیر نکرده بودم، نه.. دقیق‌تر بگویم، کسی را بدین شکل غافلگیر نکرده‌ام، خصوصا یک دوست جان را.

سه سال بود که در فکر غافلگیر کردن در روز تولدش بودم ولی هر سال اتفاقی می‌افتد که نمی‌شد. 

تا اینکه امسال تصمیم گرفتم هر طور که شده، کاری بکنم.

کلی برنامه و طرح ریخته بودم.

ایده‌هایی در فکرم بود ولی بخاطر مسائلی به سرانجام نرسید.

وقتی آن ایده‌ها را مرور می‌کردم کلی ذوق مرگ می‌شدم.

تصور می‌کردم و قند توی دلم آب می‌شد.

بالاخره با کلی ذوق و شوق، کادویی گرفتم در کنار یک یادگاری.

پیام فرستادم و دعوتش کردم به کافه‌ایی.

و اصلا به روی خودم نیاوردم که روز تولدش است.

استرس داشتم که نکند بفهمد، نکند کاری برایش پیش بیاید و کنسل کند و کلی نکند‌های دیگر.

باورتان نمی‌شود اگر بگویم شب قبلش، بخاطر انواعِ فکرهایی که در سرم رژه می‌رفت، دائم دچار خواب و بیداری می‌شدم و نتوانستم خواب درست و حسابی داشته باشم. 

بالاخره طبق قرار قبلی، آمد دنبالم، وقتی سوار ماشینش شدم، شروع کردم به اجرای برنامه.

 کارت پستال دیجیتالی را که قبلا آماده‌اش کرده بودم، به گوشی‌اش فرستادم.

صحبت‌های عادی داشتیم تا رسیدیم داخل کافه. 

بعد از انجام سفارش‌، اول از کارت پستال شروع کردم و سپس نوبت رسید به دادن کادو و یادگاری.

استرس داشتم که نپسند ولی ذوق‌زدگی و شادی‌اش، خوشحالم کرد و آرام شدم.

بعد از کلی عکس و صحبت، با رفیق جانم خداحافظی کردم.

خدا را شکر کردم که یک روز عالی و خاطره انگیز برایم ثبت شد.

در این روزها، نیاز اساسی داشتم به این حجم از شادی.

قدردانی‌اش، طی چند روز بعد، حالِ دلم را اساسی خوب کرد، هر چند به هیچ وجه انتظارش را نداشتم.

با اینکه در چند سال آشنایی و دوستی که با هم داشتیم سلیقه‌هایمان متفاوت بوده، در سر مسائلی با هم اختلاف نظر داشتیم ولی قدرت دوستی و دوست داشتن بر همه ی این‌ها چربیده و نخواسته‌ام و نمی‌خواهم این رشته دوستی در هیچ شرایطی بگسلد.

راستش از خودم تعجب می‌کنم منِ تو داری که در مقابل داشتنِ دوست صمیمی مقاومت عجیبی داشتم، کمتر از ۵سال است با حضورش، معنای رفاقت و صمیمیت را می‌فهم.

محبتش یک جورِ خاص در دلم افتاده و در کنارش حس خوبی دارم.

دقیقا نمی‌دانم چرا بسیار بسیار زیاد دوستش دارم…

شاید تا آخر عمر هم نخواهم فهمید که چرا این اندازه او را دوست دارم ولی به قولِ عزیزی که بهم گفت:"باید این سوال را تمام کنی، دوستش داری چون دلت می‌خواد، برای احساس و عشق نباید سوال مطرح بشه. چون آدم بخاطر فضیلت‌ها جلب میشه و بعدش فقط اونه و اون…”

واقعا معتقدم که نگه داشتن دوستِ خوب، هنر بزرگی است.

و شیرین ترین لحظه‌ها، وقتِ بودن با دوستان خوب است.

خیلی دوست دارم قدر دوستی با او را دانسته و خاطره های خوب بسازیم و دوستی مانایی در کنار هم تجربه کنیم.

نمی‌دانم روزگار و سرنوشت چه بر سر ما و دوستی‌مان خواهد آورد ولی به احترامِ چندین سال حالِ خوب، و لحظات و روزهای نابی که دوست داشتم قاب بگیرم و تافت بزنم تا همین‌گونه بمانند، این پست را به یادگار اینجا می‌گذارم.

موضوعات: تصاوير, شاه پرک نوشت, خاطره های شاه پرک  لینک ثابت
[سه شنبه 1399-04-31] [ 11:23:00 ق.ظ ]

خون انار گردن پاییز است... ...
خون انار گردن پاییز است...

با این‌که اهل مطالعه‌ی دائم کتاب‌های شعر نیستم ولی برای تنوع، گاه خوانشی بر این کتاب‌ها می‌کنم.
یکی از این کتب، که از خواهرم امانت گرفتم، کتاب"خون انار گردن پاییز است…” نوشته: مژده لواسانی.
این کتاب، مجموعه اشعار و نوشته های گاه و بی گاهِ ایشان از سر دلتنگي (بر اساس گفته خويش) در طی چندین سال است.
این نوشته ها بر طبق قواعد ادبی استوار نیست و مجموعه‌ای احساسی است برآمده از دل، اما می توان گفت: شهرت ايشان، در چاپ های اين كتاب تاثير گذار است.
در چهار فصلِ این کتاب، با عناوينِ :«پاییزنگاری، مرثیه‌ای برای آب و آبرو، حواس شهر؛ پرت توست، كه روز واقعه رفته باشی»؛ مطالب عاشقانه، مذهبی … مشاهده می شود.

موضوعات: تصاوير, معرفي كتاب, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
[پنجشنبه 1399-02-04] [ 10:03:00 ب.ظ ]

يوما ...
يوما

در یکی از روزهای قرنطینه‌ی اسفند ماه، اطلاعیه‌ی تخفیف ۳۵درصدی کتاب‌های انتشارات نیستان، ترغیبم کرد برای خرید آنلاین کتاب.
یکی از کتاب‌هایی که انتخاب کردم، کتاب یوما نوشته مریم راهی بود.
منتظر وقتِ مناسبی برای مطالعه‌اش بودم که روز مبعث، شروع به خوانش این کتاب کردم.
کتابی است با ادبیات نو، جالب و بدیع‌، از زندگی امُّ‌المومنین، ام‌الایتامِ بطحاء، عزیزِ رحمة للعالمین؛ بانو حضرت خدیجه سلام الله علیها.
بانویی که به واقع مادری کرده برایمان، حق فراوانی بر گردنمان دارد و افسوس که بسیار کم می شناسیم‌شان و غریب است بین‌مان.
این کتاب، برای شروع شناخت‌مان، گزینه‌ی خوبی است.
شاید در برخورد نخست، برای منی که تابحال کتابی با این چنین ادبیاتی نخوانده بودم، ارتباط‌گیری سخت باشد ولی به اندکی نکشید که دوست‌دار چنین ادبیاتی شدم و از خوانش تک تک سطور، لذت می‌بردم و به نویسنده اش، احسنتی می‌گفتم و برایم تعجب داشت که چگونه ممکن است این چنین ذوقِ ادبی.
با‌ اینکه بعد از خوانش هر قسمتی، وَلعِ قسمت بعدی؛ نمی‌گذاشت کتاب را پایین بگذارم ولی برای هضمِ بهتر مطالب؛ مدتی، کتاب را می‌بستم و به فکر فرو می‌رفتم.
در ذهنم بود اگر کارگردانِ قوی‌ای اقدام به تصویر کشیدن این کتاب داشت، یکی از فیلم‌های جذاب و مخاطب پسند می‌شد و دریچه‌ایی می‌شد برای آشنایی با زندگی این بزرگ بانو و به تکاپویمان می‌انداخت برای شناخت بیشتر…
و به دنبال جوابِ سوال‌هایی بودیم نظیر: ما چکاره هستیم و چکار کردیم و می‌کنیم برای اسلام‌مان؟

موضوعات: تصاوير, معرفي كتاب, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
 [ 06:47:00 ب.ظ ]

تعطیلات کرونایی 2 ...
تعطیلات کرونایی 2

ماه دوم قرنطینه خانگی هم تمام شد.
در تصور هیچ کدام‌مان، نمی‌گنجید که روزگاری این‌گونه را تجربه خواهیم کرد.
روزگاری که محروم خواهیم شد از نعمت‌هایی که دیگر حق مسلم‌مان محسوب می‌شد و از بس به آن‌ها خو گرفته و عادت کرده بودیم، برای‌مان عادی شده بود.
حق داشتیم وقتی کسی این روزگار را برای‌مان پیش‌بینی می‌کرد، باور نکنیم و به سخره بگیریمش.
مگر می‌شود محروم شد از آرام گرفتن کنج صحنِ گوهر شادِ امام مهربان‌مان.
مگر می‌شود محروم شد از ساعت‌ها صحبت با حضرتِ خواهر، در نزدیک‌ترینِ گوشه‌ی دنجِ ضریحشان، با نگاهِ زیرچشمی و اشک هایِ زیرِ چادرمان تا راحتِ راحت، دردِ دل کنیم.
مگر می‌شود تولدِ اماممان بیاید و جمکران نباشیم….
مگر می‌شود محروم شد از در آغوش گرفتنِ عزیزان‌مان.
مگر می شود….
و کلی مگر می‌شود هایی که شدند…
شاید این شدن‌ها جوابِ ناشکری‌هایمان بود…
شاید جوابِ دوزِ بالایِ نق زدن‌هایمان بود….
شاید شاید…
نمی‌دانم کدام شاید یا شایدها درست باشد ولی تا خود خدا نخواهد، روزگارِمان همچنین است.
تا خود خدا رحمی نکند، مگر می‌شود‌‌هایِ بسیاری در انتظارمان است‌.
هر چقدر هم می‌خواهیم نقش بازی کنیم، دل‌تنگی‌ها در صداها و چهره‌هایمان پر رنگ‌تر شده است.
هر چند خودمان را مشغول کردیم ولی باید رفته رفته افکارِ نویی برای زندگی‌مان دست و پا بکنیم.
۱۵‌روز دومِ ماهِ دومِ قرنطینه‌ی خود را با حضور در یک دوره‌ی آنلاین، خوانش دو کتاب(يوما/ خون انار گردن پاييز است)، رنگ آمیزی یک صفحه سپری کردم.

موضوعات: تصاوير, شاه پرک نوشت  لینک ثابت
 [ 05:20:00 ب.ظ ]


1 3 5